1- الگوهاي نظارت قضايي بر اعمال دولت و محدوديّت هاي آن
2- الگوي دادرسي اداري در ايران
3- ساختار و تشكيلات ديوان عدالت اداري
4- صلاحيّت هاي ديوان عدالت اداري
5- رسيدگي در شعب ديوان عدالت اداري
6- رسيدگي در هيأت عمومي ديوان عدالت اداري
7- اجراي احكام ديوان عدالت اداري
8- فهرست موضوعي گزيده آراء شعب و هيأت عمومي ديوان عدالت اداري
9- قانون تشكيلات و آيين دادرسي ديوان عدالت اداري
10-.....
امروزه، با توجّه به عدم تدوین قوانین و مقرّرات جامع و کامل، اصول حقوق عمومی از اهمّیّت مضاعفی برای دادگاههای اداری برخوردارند. اینها، اصول نانوشتهای هستند که هرکدام میتوانند به عنوان اصول راهنمای قضّات، دولت و شهروندان قرار بگیرند. اقدامات و تصمیمات اداری تابع اصولی هستند که در طول سالیان متمادی از خلال قوانین و مقرّرات و آرای دادگاهها و رویّههای قضایی و با هدف حمایت از حقوق شهروندان در برابر مقامات اداری و از طرفی تضمین ساختارهای نظام اداری مطلوب و همچنین آیینمند نمودن رسیدگیهای اداری ظهور نمودهاند که رعایت آنها در هنگام اتّخاذ تصمیم، برای کلّیّۀ مقامات اداری ضروری است.
نظارت قضایی بر اعمال دولت با توجّه به ماهیّت اقتدارات متنوّع و متعدّد قوّۀ مجریّه و حضور فعّال و روزافزون آن در صحنۀ اجتماعی در زمینۀ ادارۀ امور عمومی کشور و تأمین نیازمندیهای همگانی و وسعت حجم روابط و مناسبات روزمرّۀ آن با مردم، از اهمّیّت ویژهای برخوردار است. هدف اوّلیّه و علّت وجودی نظارت قضایی بر اعمال دولت به معنای امروزی کسب اطمینان از این مسأله است که دولت بر خلاف قانون مصوّب پارلمان و در جهت تضییع حقوق شهروندان حرکت نمینماید. به موجب اصل (173) قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران برای رسیدگی به دعاوی و شکایات اداری، یک دادگاه عالی به نام دیوان عدالت اداری تأسیس شده است که عهدهدار نظارت بر مطابقت آییننامهها و تصمیمات و اقدامات اداری قوّۀ مجریّه با قوانین و حلّ اختلاف بین افراد و دولت است.
دیوان عدالت اداری علیرغم فراز و نشیبهایی که داشته است در عمل نشان داده که به رسالت اصلی خویش، یعنی نظارت مؤثّر بر رعایت قانون در جهت حمایت از حقوق و آزادیهای شهروندان توجّه جدّی نموده و کماکان برای تضمین آن در برابر حاکمیّت تلاش مینماید. با انقلاب اسلامی و پس از تأسیس دیوان عدالت اداری مطابق قانون سال (1360)، قانون دیوان عدالت اداری دچار تحوّلات نسبتاً بنیادینی گردید. این تحوّلات را نمیتوان به صورت کلّی و مجموعی مثبت یا منفی ارزیابی نمود، بلکه حسب موضوع به نظر میرسد قانونگذار در برخی موارد، نارسائیهایی در نظام نظارت قضائی بر دولت را رفع نمودهاند و در برخی موارد دیگر چنین به نظر نمیرسد. یکی از آن تحوّلات بنیادین، قانون سال (1392) است که پس از فراز و نشیبهای بسیار و طولانی، نهایتاً در 25/3/1392 به تصویب رسید و با نسخ صریح قانون سال (1385)، سازمان و تشکیلات و آیین دادرسی را در قانون واحد ارائه مینماید. متأسّفانه با وجود تحوّلات مثبتی که در قانون جدید دیوان وجود دارد نارسائیهایی نیز ناشی از عدم توجّه به ضرورت رعایت اصول حقوق عمومی در دادرسی اداری در دیوان مشاهده میشود.
مسلّماً من نیز، مانند هر نویسندۀ دیگر، اهدافی را از نگارش و انتشار این کتاب دنبال میکردهام، لکن اگر این کتاب تنها بتواند باعث طرح سؤال جدیدی غیر از آنچه که تاکنون مورد توجّه حقوقدانان قرار گرفته است، در اذهان خوانندگان شود و صاحبنظران را به یافتن این پاسخ ترغیب نماید قطعاً خود را کامیاب خواهم دانست، چرا که همین روند میتواند به پویایی هر نظام حقوقی منجر گردد.