اطلاعات کتاب
۱۰%
موجود
products
قیمت کتاب چاپی:
۲۹۰۰۰۰۰ريال
تعداد مشاهده:
۹۲۱






مسئولیت بین المللی دولت «در رویه دیوان بین المللی دادگستری»

دسته بندی: حقوق بين الملل - معاهدات بين الملل و مسئوليت بين المللي

شابک: ۹۷۸۶۲۲۴۳۹۰۸۴۴

سال چاپ:۱۴۰۴/۰۶/۱۷

۲۰۴ صفحه - وزيري (شوميز) - چاپ ۲

سفارش کتاب چاپی کلیه آثار مجد / دریافت از طریق پست

سفارش کتاب الکترونیک کتاب‌های جدید مجد / دسترسی از هر جای دنیا / قابل استفاده در رایانه فقط

سفارش چاپ بخشی از کتاب کلیه آثار مجد / رعایت حق مولف / با کیفیت کتاب چاپی / دریافت از طریق پست

     
1. قابلیت انتساب اعمال ارکان دولت در حقوق بین‌الملل
2.  انتساب اعمال متخلفانه ناشی از قوه مقننه (قانونگذاری)
3. انتساب اعمال متخلفانه ناشی از قوه مجریه (اجرایی)
4.  انتساب اعمال متخلفانه ناشی از قوه قضائیه (قضایی)
5.  قابلیت انتساب رفتار نهادهای شبه‌دولتی
6.  تحلیل رأی دیوان بین‌المللی دادگستری در قضیه کمارآسامی
7.  تحلیل رأی دیوان بین‌المللی دادگستری در قضیه سکوهای نفتی
8.  تحلیل رأی دیوان بین‌المللی دادگستری در قضیه لاگراند
9.  تحلیل رأی دیوان بین‌المللی دادگستری در قضیه اَونا
10. قابلیت انتساب اعمال تصدیقی در رویه دیوان بین‌المللی دادگستری
11. تحلیل قضیه مأمورین دیپلماتیک و کنسولی ایالات‌متحده در تهران
12. قابلیت انتساب اعمال اشخاص یا گروه‌های خصوصی به دولت
13. ضابطه انتساب: رفتار هدایت و کنترل شده توسط دولت
14. قابلیت انتساب اعمال جنبش‌های شورشی به دولت و تئوری‌های مرتبط (تداوم حکومت، مشروعیت، احیاء)
15. تحلیل ماده 10 طرح 2001 کمیسیون حقوق بین‌الملل در مورد جنبش‌های شورشی
16. ضابطه کنترل مؤثر: تحلیل رأی دیوان در قضیه نیکاراگوآ
17. ضابطه کنترل مؤثر: تحلیل رأی دیوان در قضیه ژنوسید (بوسنی و هرزگوین علیه صربستان)
18. چالش معیار کنترل مؤثر: تغییر به سمت معیار کنترل کلی در قضیه تادیچ (دادگاه کیفری یوگسلاوی سابق)
19. بررسی معیار انتساب در رویه دیوان داوری ایران-ایالات متحده (قضیه ایگر و رانکین)
20. مقایسه و نتیجه‌گیری از معیارهای مختلف انتساب (کنترل مؤثر در مقابل کنترل کلی) در رویه قضایی بین‌المللی

سخن گفتن درباره مسئولیت بین­المللی دولت­ها به معنای بحث درباره جنبه‌ای بسیار پراهمیت از حقوق بین‌الملل است. درزمانی که نقض آشکار هنجارها و قواعد اساسی حقوق بین­الملل، امنیت و آینده بشر را تهدید می­کند، مسئولیت بین­المللی جایگاه ویژه­ای می­یابد. تنها با توسعه روابط مسالمت­آمیز میان دولت­ها می­توان این تهدید را برطرف کرد. برای دستیابی به این هدف، اصول و قواعد روشنی موردنیاز است تا آنچه را که ضرورت دارد بیان کند و علاوه بر این، محرک­های لازم برای تحقق این اصول را در میان دولت­ها به وجود آورند. تحول نقش و شکل مسئولیت بین­المللی را نمی­توان از تحول و توسعه حقوق بین­الملل جدا دانست. درگذشته، مسئولیت بین­المللی دولت به موارد نقض حقوق اتباع بیگانه و جبران خسارت به‌عنوان اثر این عمل محدود می­شد؛ به‌گونه‌ای که مسئولیت بین­المللی شدیداً تحت تأثیر اصول حقوق داخلی در این زمینه قرار داشت. همچنین توسل به مسئولیت اغلب بهانه­ای بیش برای مداخله جهت حفظ منافع قدرت­های بزرگ نبود.[1]


مسئولیت بین­المللی یکی از مهم­ترین و اساسی­ترین نهادهای حقوق بین­الملل است؛ زیرا اصولاً هرگونه نقض تعهد بین­المللی که از سوی تابعان حقوق بین­الملل نادیده گرفته شود، بلافاصله مسئولیت بین­المللی آن­ها را وارد عمل می­شود.


حقوق مسئولیت بین­المللی یکی از شاخه­های اصلی و اساسی حقوق بین­الملل است که با سایر شاخه‌های حقوق بین‌الملل ارتباط تنگاتنگی دارد. حقوق مسئولیت بین­المللی عبارت است از: مجموعه قواعد و مقررات بین­المللی مرتبط با حوزه مسئولیت بین­المللی کشورها و سازمان­های بین­المللی؛ بنابراین هر مسئله‌ای که به‌نوعی با موضوع مسئولیت کشورها ارتباط داشته باشد، در حقوق مسئولیت بین­المللی مطرح می­شود. مسئولیت بین­المللی، نهادی حقوقی است که به‌موجب آن کشوری که عمل خلاف حقوق بین­الملل به او منتسب است، باید خسارت وارده به کشور متضرر از آن عمل را طبق حقوق بین­الملل جبران نماید. امروزه، هراندازه نهاد مسئولیت بین­المللی بیشتر موردتوجه قرار گیرد و قواعد آن بهتر شناسانده شود و در راه توسعه و تحول نظام حقوقی مسئولیت بین­المللی گام برداشته شود، زمینه اجرای بهتر و مؤثرتر مقررات حقوق بین­الملل فراهم می­گردد. تعریف جامع مسئولیت بین­المللی در قالب الزام به جبران خسارت (مادی یا معنوی) وارده بر تابعان حقوق بین­الملل (کشورها و سازمان­های بین­المللی) قابل‌طرح است.[2] البته ناگفته نماند که این خسارت باید ناشی از عمل یا خودداری از عمل غیرمشروع و مخالف حقوق بین­الملل (عرفی یا معاهده­ای) یکی از موضوعات یا تابعان حقوق بین­الملل باشد. پروفسور «بادوان» تعریف ساده­تری پیشنهاد می­کند: «مسئولیت بین­المللی از تأسیسات حقوقی است که به‌موجب آن دولت ناقض یک قاعده حقوق بین­الملل، موظف می­گردد خسارات ناشی از این نقض را در قبال دولت دیگر جبران کند.»[3]


 در مورد اهمیت نظریه مسئولیت بین­المللی، پروفسور شوارزنبرگر می‌نویسد: «اگر برای جبران پیامدهای ناشی از نقض تعهدات بین‌المللی قواعدی روشن وجود نداشت حقوق بین‌الملل به انبوهی از قواعد نارسا و بیهوده تبدیل می­شد و هر دولتی می­توانست به‌طور دلخواهانه نحوه ضمانت اجرای نقض و پایمال شدن این قواعد پراکنده را تعیین کند. به این دلیل است که باید مکانیسم مسئولیت بین­المللی و قواعد آن در رابطه بین دولت­ها، بخش تکمیلی و بنیانی حقوق بین­الملل تلقی گردد.»[4] ازنظر شارل دوفیشر، «اصل مسئولیت بین­المللی دولت­ها در روابط بین­المللی نتیجه منطقی حق مساوات و برابری آن‌ها در جامعه بین­المللی است.»[5]


حقوق مسئولیت بین­المللی در اساس شکلی عرفی دارد، اقداماتی که در سال 1930 در کنفرانس تدوین حقوق بین­الملل لاهه، جهت تدوین آن انجام‌گرفته بود، با شکست مواجه شد. طرح­های کمیسیون حقوق بین­الملل نیز تاکنون به‌صورت یک معاهده بین­المللی درنیامده است. حقوق مسئولیت بین­المللی از یک‌سو متشکل از قواعد عرفی بین­المللی و از سوی دیگر رویه قضایی بین­المللی است که به‌موازات این قواعد، نباید نقش دکترین را نیز ازنظر دور داشت. تأکید بر دیدگاه­های کمیسیون حقوق بین­الملل در مورد مسئولیت دولت بدین‌جهت است که حقوق­دانان عضو این کمیسیون، نمایندگی نظام­های مختلف دنیا را بر عهده‌دارند و نظر کمیسیون تا حد زیادی می­تواند بازتاب دیدگاه­های حقوقی جامعه بین­المللی در زمینه مسئولیت دولت باشد. به‌علاوه کمیسیون، حدود پنجاه سال است که برای تدوین مقررات ناظر بر مسئولیت دولت در حقوق بین­الملل می­کوشد و در این زمینه دستاوردهای ارزشمندی داشته است. طرح کمیسیون حقوق بین­الملل، قواعد اساسی حقوق بین­الملل حاکم بر مسئولیت دولت برای ارتکاب اعمال متخلفانه بین­المللی را تعیین می‌کند. قواعد ثانویه مسئولیت دولت، یعنی شرایط عامی که طبق حقوق بین­الملل، دولت در قبال فعل یا ترک فعل متخلفانه خود و نتایج قانونی ناشی از آن مسئول باشد. طرح کمیسیون به‌صراحت، تمایزی را بین تعهدات اولیه و ثانویه مشخص می­نماید: «این مواد درصدد آن نیستند که محتوای تعهدات بین­المللی که نقض آن، موجب مسئولیت دولت می­شود را تعریف کنند بلکه این امر وظیفه قواعد اولیه است که تدوین آن بازتابی از بسیاری از قواعد ماهوی حقوق بین­الملل، عرفی یا معاهداتی است.»[6]


 ماده 2 طرح 2001 کمیسیون به شرایط لازم برای احراز فعل متخلفانه بین­المللی دولت که موجب مسئولیت دولت بابت اعمال متخلفانه می­شود پرداخته است. شرط اول این است که رفتار موردبحث، باید طبق حقوق بین­الملل به آن دولت قابل انتساب باشد. بر اساس شرط دوم، برای اینکه آن فعل موجب مسئولیت باشد باید به‌عنوان نقض تعهد بین­المللی لازم­الاجرا، برای دولت در زمان ارتکاب فعل تلقی شود.


دیوان دائمی دادگستری بین­المللی، قبلاً در قضیه فسفات در مراکش به این دو عنصر اشاره‌کرده بود. دیوان صراحتاً ایجاد مسئولیت بین­المللی را به وجود فعل قابل انتساب به دولت که مغایر حقوق معاهداتی دولت دیگر بود مرتبط دانست.[7]


نقض تعهد می­تواند ناشی از قواعد عام[8] یا خاص حقوق بین­الملل[9] باشد. قواعد مربوط به انتساب مسئولیت در سلسله‌مراتب سیستمیک قواعد، جزئی از قواعد ثانویه و ایجادکننده سیستم حقوقی است که رعایت آن جهت ایجاد نظم حقوقی سیستمیک و اجرای قواعد اولیه ضرورت دارد. وجود رابطه علیت بین فعل یا ترک فعل یک دولت یا یک سازمان بین­المللی و عمل مخالف حقوق بین­الملل، از طریق مجموعه قواعد مربوط به انتساب مسئولیت احراز می­شود و نظم حاکم بر جامعه بین­المللی ایجاب می­کند که تابعان اصلی حقوق بین­الملل مسئول فعل یا ترک فعل[10] خود باشند.


قابلیت انتساب، نتیجه یک عمل ذهنی، برای برقراری رابطه علیت بین دولت و رفتار، اعم از فعل یا ترک فعل است. دولت به‌عنوان یک شخصیت حقوقی بین­المللی مطرح است بنابراین، قابلیت انتساب عمل به دولت، نیز باید با توجه به مقتضیات خاص آن صورت گیرد.


نظم حقوقی مرتبط با مسئولیت بین­المللی و به‌تبع آن قواعد مربوط به انتساب، به دنبال پاسخ به این مسئله اساسی است که عمل یک فرد یا مجموعه­ای از افراد یا نهادها، به چه نحوی رابطه علت و معلولی با دولت را ایجاد می­کند. رابطه واقعی بین فعل یا ترک فعل با دولت قابل‌تصور نیست بلکه یک رابطه اعتباری در این مورد مدنظر است. دولت یک شخصیت حقوقی است که اختیاراتی دارد تا به‌موجب حقوق بین­الملل عمل کند؛ اما پذیرش این مطلب بدین معنی نیست که دولت قادر است به‌طور خودسرانه اقدام کند. بلکه فعل دولت، متضمن فعل یا ترک فعل گروه انسانی است. دولت­ها تنها به‌وسیله نمایندگان و عوامل خویش عمل می­کنند. مسئله اصلی این است که فعل چه اشخاص، گروه‌ها یا ارکانی فعل دولت تلقی می­شود. برای بررسی و پاسخ به این مسئله، بایستی به بحث قابلیت انتساب پرداخت و بررسی رویه دیوان بین­المللی دادگستری در قضایای مرتبط با بحث قابلیت انتساب، در این خصوص راهگشا است.


در بحث عمل دولت باید شرایط و اوضاع‌واحوالی که در حقوق بین­الملل برای اثبات این رابطه وجود دارد موردبررسی قرار گیرد. اینکه آیا فرد یا نهادی که عملش به دولت نسبت داده می­شود به‌عنوان رکن دولت عمل می­کند یا خیر. این وظیفه بر عهده نظام حقوقی داخلی هر دولت است که تعیین نماید تحت چه شرایطی فرد یا نهادی، رکن دولت به شمار می­آیند؛ اما باید توجه داشت تعیین شرایط انتساب رفتار به دولت به­عنوان تابع حقوق بین‌الملل جهت احراز مسئولیت بین­المللی، طبق نظام حقوقی بین­المللی قابل‌بررسی و ارزیابی است.


گاهی اوقات عنصر انتساب، تحت عنوان عنصر «ذهنی» و عنصر نقض تعهد، تحت عنوان عنصر «عینی» توصیف شده­اند؛ اما طرح کمیسیون حقوق بین‌الملل از به‌کارگیری این عبارات امتناع نموده است.


 تهيه پیش‌نویس مواد کميسيون حقوق بين­الملل بيش از پنجاه سال طول کشيد. اين پیش‌نویس يکي از مهم­ترين اقدامات مؤثر کميسيون حقوق بين­الملل در رابطه با رژيم مسئولیت بين­المللي است. از سال 1930 در جامعه ملل تلاش­هایی از طریق کنفرانس تدوین حقوق بین­الملل آغاز شد که مسئولیت بین­المللی از موارد موردتوجه این کنفرانس بوده است. پس از تشکیل سازمان ملل متحد و ایجاد کمیسیون حقوق بین­الملل، وظیفه اصلی توسعه و تدوین حقوق بین­الملل بر عهده این کمیسیون گذاشته شد و از سال 1949 موضوع مسئولیت بین­المللی نیز در دستور کار کمیسیون قرار گرفت. «گارسیا آمادور» به‌عنوان اولین مخبر کمیسیون در سال 1956 تعیین گردید. هنگامی‌که «روبرتو آگو» سمت مخبر کمیسیون را در سال 1963 بر عهده گرفت، قواعد مسئولیت که پیش از آن بر رفتار با بیگانگان متمرکز بود، سمت و سویی دیگر یافت. طبق دیدگاه وی، نقطه آغاز مسئولیت، تدوین قواعد کلی است و صرفاً به حمایت دیپلماتیک محدود نمی­شود. تلاش­های وی منجر به تهیه بخش اول طرح، در سال 1980 گردید. بحث مسئولیت کیفری دولت از موارد قابل­توجه در این طرح بود.


نقطه عطف کار از زمانی آغاز شد که «جیمز کرافورد» به‌عنوان مخبر کمیسیون حقوق بین­الملل منصوب شد و شروع به بازنگری کل طرح نمود. گزارش­های کرافورد درنهایت، منجر به تصویب نهایی طرح، موسوم به «طرح 2001 کمیسیون حقوق بین­الملل در مجمع عمومی سازمان ملل شد. بخش نخست طرح آگو که در سال 1980 به تصویب کمیسیون رسیده بود در طرح کرافورد دستخوش تغییرات متعددی قرار گرفت، ولی شالوده و اساس طرح آگو چه از حیث تدوین و چه از حیث مبنا در طرح کرافورد حفظ شد. تعریف مسئولیت بین­المللی، عناصر مسئولیت بین­المللی، قواعد انتساب و غیره، عیناً و یا با تغییرات اندکی در طرح 2001 بیان‌شده‌اند.[11]


طرح 1980 کمیسیون، موسوم به طرح آگو و همچنین طرح فعلی 2001، موسوم به طرح کرافورد بلافاصله بعد از تصویب موردتوجه قرار گرفتند. طرح آگو، بارها توسط مراجع قضایی و داوری مورد استناد واقع‌شده است. دیوان داوری ایران ایالات‌متحده در قضایای موسوم به اخراج، طرح آگو را بارها از حیث قاعده انتساب مسئولیت، مورد استناد قرار داده است. دیوان بین­المللی دادگستری نیز در قضایای متعدد به طرح کمیسیون اشاره‌کرده است.[12]


طرح کمیسیون حقوق بین­الملل با برخورداری از نظرات عالمانه­ای که در پیش­نویس تنظیمی کمیسیون مذکور راجع به مسئولیت دولت منعکس گردیده تصویب‌شده است. اینکه آیا بین تصمیمات دیوان و طرح کمیسیون حقوق بین­الملل همزیستی وجود دارد یا خیر، مسئله‌ای مهم است[13] که در ادامه به آن می­پردازیم.


برای تصدیق قواعد و انطباق وقایع عینی با آن­ها، وجود نهادی مستقل، دائم و مؤثر ضرورت دارد تا در مقام ثالث میان طرفین دعوی یا به‌عبارت‌دیگر، اشخاصی که منافع آن‌ها در تقابل و تضاد با یکدیگر قرار دارد به قضاوت و داوری نشسته و اختلاف حاصل را بر اساس قواعد موجود فیصله دهد. دیوان بین­المللی دادگستری با بهره­گیری از قواعد موجود و تفسیر آن­ها در پرتو عدالت بین­المللی و انصاف، همواره در جهت پیشبرد حقوق بین­الملل و توسعه و گسترش آن گام برداشته است. همچنین آن را با ضروریات و واقعیات جامعه بین­المللی انطباق داده، ارزش­های حاکم بر جامعه بین­المللی را استحکام بخشیده و درنهایت نظام بین­المللی را تقویت نموده است.


وظیفه اصلی این دیوان تصمیم­گیری درباره اختلافات ارجاع شده به آن با توجه به حقوق بین‌الملل است.[14]


اصول و مبانی دیوان بین­المللی دادگستری باکار کمیسیون حقوق بین­الملل متفاوت است. مبنای دیوان دگماتیک[15] است اما کمیسیون حقوق بین­الملل کارش مبتنی بر نظریه کلی حقوق است. کار دیوان تطبیق واقعه بر قاعده است اما هدف کمیسیون کشف قاعده است.


 رویه قضایی بین­المللی، خصوصاً احکام دیوان بین­المللی دادگستری، به سبب اختیاری بودن ارجاع اختلافات بین­المللی به مراجع قضایی آثار محدودی از خود به‌جای می­گذارد، اما ازآن‌جهت که در رشد و توسعه حقوق بین­الملل تأثیر بسزایی دارد، درخور توجه است. احکام دیوان بین­المللی دادگستری به این دلیل که بر استدلالات دیالکتیکی بناشده و همچنین به علت تعمق در جنبه­های قضیه موردبررسی، تأثیر بسیاری در پرداختن به نظریه­ای کلی از حقوق بین­الملل دارد، زیرا به‌صورت منظم حقوق عرفی بین­المللی یا اصول کلی حقوق را «تصدیق» می­کند. بااین‌حال در این قبیل موارد، نباید استدلالات دیوان را که مبنای حکم است (تصدیقات دیوان) با محتوای تصمیمات آن (نتیجه تصدیقات) که دارای اعتباری محدود است اشتباه گرفت.[16]


دیوان بین­المللی دادگستری واقعه خارجی را تشریح می­کند و بر اساس صلاحیت خود آن واقعه را منطبق با قاعده می­نماید. دیوان بین­المللی دادگستری به‌صورت دیالکتیک عمل می­کند و استدلالات هر یک از خواهان یا خوانده دعوی را با یکدیگر مقایسه کرده و جزءبه‌جزء پیش می­رود. فعالیت قضایی دیوان دارای چند وجه است: الف) حل‌وفصل اختلاف با تفسیر عینی و بی­طرفانه از قواعد عام و خاص با توجه به موضوع دعوی، ب) انتخاب معیارهای تفسیر و ج) تصمیم قضایی دیوان برای مسائل متواتر.


 دیوان در قسمت اصلی رأی خود بیان می­دارد که آیا رفتار دولت با حقوق بین­الملل منطبق است یا خیر؟ بااین‌حال درجایی که به مسائل موردعلاقه جامعه بین­المللی می­پردازد، می­خواهد به نظم عمومی موردنظر دست یابد. تلاش دیوان، تعیین حوزه نظم عمومی بین­المللی است. دیوان قاعده­ای را وضع نمی­کند بلکه آنچه را که وجود داشته سازمان‌دهی می­کند. دیوان بین­المللی دادگستری یک هدف یا غایت تأسیسی دارد که همان حل‌وفصل مسالمت­آمیز اختلافات است؛ علاوه بر این در جهت غایت عملی خود یعنی حفظ نظم عمومی و صلح پیش می­رود. تلفیق این­ها وظیفه کنونی دیوان است، درواقع هدف نهایی دیوان، استقرار صلح از طریق استدلال حقوقی است.


 دیوان بین­المللی دادگستری و کمیسیون حقوق بین­الملل هرکدام دارای کارکرد متفاوتی هستند. دیوان بین­المللی دادگستری هدف مقرر در ماده 1 منشور سازمان ملل متحد یعنی حفظ صلح و امنیت بین‌المللی را تعقیب می­نماید. مسئله اصلی در رسیدن به این هدف حل‌وفصل مسالمت­آمیز اختلافات است. دیوان بین­المللی دادگستری، صرفاً به اختلافاتی که توسط دولت­ها ارجاع می­شود در چارچوب صلاحیت مشورتی با درخواست ارکان سازمان ملل متحد می­پردازد. هدف کمیسیون حقوق بین­الملل طبق بند 1 ماده 13 منشور سازمان ملل، توسعه تدریجی حقوق بین­الملل است. کمیسیون حقوق بین­الملل در انتخاب موضوعات به‌تبع درخواست اولیه مجمع عمومی آزاد است.[17]


 طرفین در قضایای مختلف در برابر دیوان بین­المللی دادگستری، به کارهای کمیسیون حقوق بین­الملل استناد کرده­اند که اثر غیرمستقیم اقدامات کمیسیون را در حل‌وفصل اختلافات نشان می­دهد. اگر به قضایایی که دیوان بین­المللی دادگستری در چند سال اخیر بدان پرداخته است توجه شود ملاحظه می­شود که در تعداد زیادی از آن­ها به کار کمیسیون حقوق بین­الملل ارجاع شده است. دیوان بین­المللی دادگستری در رأی خود در قضیه ژنوسید، نظر کمیسیون در رابطه با معیار انتساب مسئولیت را موردتوجه قرار داد.[18]


دیوان در استدلال رأی ماهیتی خود در قضیه کنگو علیه اوگاندا، در قرار صادره در مورد درخواست صدور دستور موقت در قضیه آرژانتین علیه اروگوئه و دعوای بوسنی و هرزگوین علیه صربستان و مونته‌نگرو به مواد کمیسیون حقوق بین­الملل راجع به مسئولیت  دولت­ها بابت اعمال متخلفانه بین­المللی اشاره‌کرده است.[19]


کمیسیون حقوق بین­الملل به تهیه گزارش­های گزارشگران ویژه، پیش­نویس مواد و شرح آن­ها می­پردازد. این موارد منابعی قوی برای تجزیه‌وتحلیل عالمانه در خصوص رویه دولت­ها به شمار می­روند. کمیسیون حقوق بین­الملل از طریق تلاش­های خود درصحنه حقوق بین­الملل تأثیرگذار است. سی‌وسه قاضی دیوان قبلاً عضو کمیسیون حقوق بین­الملل بودند، تعداد زیادی از آن‌ها در طول دوره انتصابشان یا بلافاصله بعدازاینکه مدت‌زمان کاری آن‌ها پایان یافت در کمیسیون انتخاب شدند.


بحث مبانی مسئولیت نیز در ادامه موردبررسی قرار می­گیرد. در رابطه با مبانی مسئولیت، چند تئوری اصلی وجود دارد که عبارت‌اند از: 1- نظریه عینی مسئولیت، 2- نظریه شخصی مسئولیت و 3- نظریه مسئولیت ناشی از ارتکاب اعمال غیر ممنوعه.


در تئوری عینی مسئولیت[20]، احراز تقصیر[21] ضرورتی ندارد؛ بدین مفهوم که هرگونه تخلف و قصور نسبت به قاعده حقوق بین­الملل موجب مسئولیت خواهد شد هرچند متضمن عنصر تقصیر نباشد.[22] ایراد وارد بر این نظریه، دادن تضمینات مضاعف به دولت خواهان است. در رابطه با اعمال آن در مراجع قضایی بین­المللی قابل‌ذکر است که فقدان انعطاف در نظریه مسئولیت عینی باعث گردیده است که دیوان­های بین­المللی در حل‌وفصل اختلافات تمایل به اعمال نظریه تقصیر داشته باشند.[23] بااین‌حال از این حیث که خسارتی بدون جبران باقی نمی­ماند قابل‌توجه است.


در رابطه با تئوری شخصی مسئولیت که مبتنی بر خطا است، دیوان دائمی دادگستری بین­المللی در قضایای ویمبلدون، کارخانه کورزوف و قضیه فسفات در مراکش عنصر خطا را به‌عنوان مبنای ایجاد مسئولیت در نظر گرفته است. در قضیه ویمبلدون عمل خطای آلمان در رابطه با کشتی ویمبلدون،[24] به‌عنوان مبنای پرداخت غرامت به فرانسه مطرح گردید. در قضیه کارخانه کورزوف[25] دیوان دائمی دادگستری بین­المللی، نقض تعهد را موجب مسئولیت و جبران خسارت دانست. همچنین در قضیه فسفات در مراکش[26]، تقصیر یک دولت در ارتکاب عمل متخلفانه بین­المللی موجد مسئولیت بین­المللی دولت گردید.


هرچند از رأی دیوان بین­المللی دادگستری در قضیه کانال کورفو برداشت­های متفاوتی در خصوص مبنای مسئولیت شده است، اما با توجه به استدلالات دیوان مخصوصاً در قسمتی از آن رأی که دیوان، ترک فعل آلبانی برای جلوگیری از انفجارها را متضمن مسئولیت آلبانی قرار داده است، دیوان تأکید می­کند که «صرف حاکمیت یک کشور در یک منطقه موجب مسئولیت دولت نخواهد بود»؛ بنابراین می­توان گفت که حداقل در این قسمت از استدلالات دیوان، نظریه تقصیر نمایان تر است.[27]


این نظریه در رأی مشورتی دیوان در خصوص قضیه جبران خسارات وارده به سازمان ملل متحد[28] نیز موردتوجه قرار گرفت. در این نظر دیوان به نقض تعهد در برابر سازمان در عدم‌حمایت کافی از کارکنان سازمان اشاره دارد و به‌نوعی مسئولیت دولت­ها را مبتنی بر تقصیر دانسته است.


اساس مسئولیت، بر این است که انتساب مسئولیت به دولت را بر چه دیدگاهی بنا نهیم. با توجه به این مبنی دو دیدگاه مطرح می­شود: 1- اگر در جهت پذیرش مخاطرات حاکمیت و عدم بی­اعتباری مسؤولیت باشد، بر تئوری عینی (خطر)، تمرکز خواهد شد؛ 2- چنانچه از حیث اعمال کارگزاران باشد، تئوری شخصی (خطا) کاربرد بیشتری دارد.[29]


در رابطه با تشخیص مبنای مسئولیت، باید بررسی شود که چه نوع تعهدی نقض شده است. محتوای برخی تعهدات، به‌گونه‌ای است که نقض تعهد از وجود عنصر خطا ناشی می­شود؛ مانند حمایت از اماکن دیپلماتیک (اگر دولت میزبان، اقدامات لازم را در حمایت از اماکن دیپلماتیک انجام داده و علی­رغم آن خساراتی به بار آید، دولت میزبان، مسئولیت بین­المللی نخواهد­ داشت).[30] مطابق با این تعهد، تئوری خطا قابل‌طرح است. بدین مفهوم که پذیرش هرکدام از این مبانی مسئولیت، بستگی به نوع تعهد و وضعیت پیش­آمده دارد. در چهارچوب فعالیت­های زیان‌بار،[31] نظریه خطا نقش مهمی در جهت مسئولیت و جبران خسارت ندارد. در این موارد مبنای اصلی مسئولیت، ورود خسارت است نه خطا و دولت زیان­دیده باید ورود خسارات را ثابت نماید.


یکی از ایرادات وارده بر نظریه خطا، محدودتر بودن جنبه جبرانی و حمایتی این نظریه، نسبت به سایر تئوری­ها است.


اگرچه تئوری خطر، نقش بااهمیت‌تری را در خصوص مسئولیت بین­المللی و حل مشکلات مربوط به بار اثبات[32] ایفا می­کند، اما مفهوم خطا نیز، در مواردی کارایی خود را حفظ کرده است.


نظریه مسئولیت، ناشی از ارتکاب اعمال غیر ممنوعه، به‌عنوان یکی از شاخه­های فعالیت کمیسیون در خصوص تدوین قواعد مربوط به مسئولیت بین­المللی مطرح است. مباحثات کمیسیون از 1966[33] به بعد نشان‌دهنده این اعتقاد است که دولت­ها نه­تنها برای اعمال متخلفانه خود، بلکه در موارد معین، برای نتایج مضر ناشی از فعالیت­های قانونی خود نیز مسئول هستند. جامعه بین­الملل، در قالب نظم حقوقی ایجادشده توسط کمیسیون به سمت قواعد مربوط به مسئولیت ناشی از اعمال غیر ممنوعه، در جهت کمرنگ نمودن نقض تعهد، گام برداشته است؛ زیرا در این نوع مسئولیت، این عامل نقشی ایفا نمی­کند و صرفاً ایجاد خسارت، عامل تعیین­کننده است. این در حالی است که قابلیت انتساب نیز همواره، به­عنوان یک رکن، در احراز مسئولیت نقش و اهمیت خود را حفظ نموده است. کمیسیون حقوق بین­الملل، این موضوع را تحت عنوان مسئولیت بین­المللی برای آثار زیان‌بار ناشی از اعمال منع نشده بر اساس حقوق بین­الملل،[34] بررسی نموده است. به نظر می­رسد تنها موضوعی كه نشان­دهنده تلاش کمیسیون در جهت ایجاد یک رژیم جدید، در رابطه با موضوع مسئولیت بین­المللی ناشی از اعمال غیر ممنوعه است، مفهوم مسئولیت مطلق برای صدمات زیست‌محیطی باشد.


بنا بر نظر کمیسیون «این مواد، تنها به بررسی مسئولیت دولت برای اعمالی که ازلحاظ بین­المللی متخلفانه محسوب می­شوند، می­پردازد. مواردی نیز وجود دارد که در آن دولت­ها برای نتایج زیان‌بار ناشی از رفتاری که منع نشده و حتی طبق حقوق بین­الملل مجاز به شمار می­روند، مسئولیت دارند... ازاین‌رو برای اهداف این مجموعه مواد، مسئولیت بین­المللی، منحصراً از فعل متخلفانه مغایر حقوق بین­الملل ناشی می­شود».[35]


این موضوع، بیان­کننده پذیرش نظریه اعمال متخلفانه بین­المللی از سوی کمیسیون حقوق بین­الملل است. در رابطه با «تقصیر» کمیسیون عنوان کرده است که «سؤال مرتبط دیگری که در اینجا می­توان مطرح نمود، این است که آیا تقصیر، عنصر ضروری فعل متخلفانه بین­المللی تلقی می‌شود یا خیر؟ اگر منظور از تقصیر، وجود قصد ایراد صدمه و خسارت باشد؛ تردیدی نیست که پاسخ منفی است. در غیاب هرگونه شرط خاص مربوط به وجود عنصر ذهنی ازنظر تعهد اولیه، تنها فعل دولت است که اهمیت دارد و قصد یا عدم قصد تأثیری ندارد».[36]


هرش لوتر پاخت در اثر خود، به نام «توسعه حقوق بين­الملل توسط دیوان بین­المللی دادگستری» بیان می­دارد: «بايد توجه داشت که مهم­ترين نقش دیوان بین­المللی دادگستری بدون شک، حل­و­فصل مسالمت­آميز اختلافات است، اما نقش قانون سازی به‌صورت بااهمیتی مطرح می­شود. اگرچه ديوان­هاي داوري در اين چارچوب داراي نقش هستند اما اين دیوان است که مفسر اصلي حقوق بين­الملل عام است و مهم‌ترین تصميمات مرتبط با مسئولیت بين­المللي را اتخاذ نموده است».[37]


 سؤال ­محوري اين است، كه با توجه به‌غایت تأسیسی دیوان بین­المللی دادگستری، يعني حل‌وفصل اختلاف و نقشی که دیوان به‌عنوان مرجع تصدیق­کننده حقوق بین­الملل عرفی در چارچوب غایت عملی خود دارد، ضوابط حاکم بر انتساب عمل متخلفانه در رويه دیوان بين­المللي دادگستري چيست؟ در این چارچوب سؤالات فرعی دیگری قابل‌طرح است؛ از­جمله این­که چالش­های ناشی از رویه دیگر نهادهای حل‌وفصل اختلاف بین­المللی مانند دادگاه کیفری یوگسلاوی سابق و دیوان داوری ایران ایالات‌متحده در رابطه باقابلیت انتساب، چه تأثیری بر رویه دیوان بین­المللی دادگستری داشته است؟ همچنین با توجه به اين­كه، بخش عمده­اي از رويه دیوان بین­المللی دادگستری، به بحث هدايت و كنترل عمل مربوط مي­شود، ضابطه موردقبول دیوان در اين رابطه چیست؟


در پاسخ به سؤال اول باید گفت: به نظر می­رسد دیوان بین­المللی دادگستری در رابطه با ضوابط حاکم بر قابلیت انتساب به تصدیق قواعد عرفی در این رابطه پرداخته است و در این مسیر به ضوابط حاکم در طرح کمیسیون حقوق بین­الملل نیز توجه داشته است. همچنین تصور می­رود که دیوان بین­المللی دادگستری، در مواجهه با چالش­های دیگر نهادهای حل­وفصل اختلاف بین­المللی توانسته وحدت رویه خود را در قضایای مختلف حفظ کند.


روش تحقیق ما در این کتاب روش توصیفی- تحلیلی[38] بوده است. ساختار کتاب مشتمل بر مقدمه، دو فصل و قسمت نتيجه­گيري است. در رابطه با پيشينه و سوابق علمي موضوع باید گفت، هرچند در زمينه مسئولیت بين­المللي در ادبيات داخلي حقوق بين­الملل كتب و مقالاتی منتشرشده است، اما كتاب یا مقاله­ای كه صرفاً به بحث قابليت انتساب عمل متخلفانه پرداخته باشد موجود نيست. كتاب­های لاتین، مقالات خارجي موجود در ژورنال‌های حقوق بين­الملل، کتابخانه­های معتبر داخلی، كتابخانه­هاي ديجيتالي و... در تأمین منابع نقش فراوانی داشته­اند.


بررسی توسعه و تحول موضوع قابلیت انتساب عمل متخلفانه و مشخص نمودن نظم حقوقی مورد­نظر دیوان بین­المللی دادگستری در این زمینه، از اهمیت برخوردار است.


تحلیل عملکرد دیوان بین­المللی دادگستری، در رابطه با بحث قابلیت انتساب، با توجه به مسائل مطرح‌شده نزد آن نیز، از مسائل موردتوجه­ای است که بایستی بین لزوم موضوع قابلیت انتساب، با آنچه هست تفکیک قائل شد. تطابق بین رویه دیوان بین­المللی دادگستری و واقعیت­های موجود در جامعه بین­المللی از مسائل موردتوجه است. اصرار دیوان بین­المللی دادگستری، بر معیارهای قابلیت انتساب مورد­نظر خود و هم­خوانی آن با واقعیت­های جامعه بین­المللی، محل بحث دارد. اگر به رویه دیوان به این صورت توجه شود که دیوان در قضایای مرتبط باید چه موضعی را در پیش گیرد و چه ایراداتی بر جهت­گیری­های دیوان وارد است رسیدن به یک طرح و ایده امکان­پذیر است.


قضایای مرتبط با بحث قابلیت انتساب در رویه دیوان بین­المللی دادگستری، در ذیل عناوین مسئولیت ناشی از اعمال رکن دولت و مسئولیت ناشی از اعمال تصدیقی، همچنین مسئولیت ناشی از اعمال اشخاص خصوصی و گروه‌های شورشی قرار می­گیرد.


 فصل اول، با عنوان «قابليت انتساب اعمال ارکان دولت و اعمال تصديقي در رويه دیوان بين­المللي دادگستري» به بررسي قابليت انتساب اين اعمال در حقوق بين­الملل و رویه‌های موجود دیوان بين­المللي دادگستري پرداخته است.


در فصل دوم با عنوان «قابليت انتساب اعمال اشخاص خصوصي و جنبش­هاي شورشي در رويه دیوان بين­المللی دادگستري» تئوري­هاي مرتبط، تحليل مواد مربوطه، رويه­هاي دولتي و درنهایت رويه­هاي قضايي موجود در دیوان بين­المللي دادگستری را موردمطالعه قرار داده است.


ازآنجایی‌که موضوع هدايت و كنترل در رويه دیوان حائز اهميت است؛ در بررسی اين موضوع، به رويه دادگاه كيفري يوگسلاوي سابق و رويه دیوان داوري ايران- ایالات‌متحده پرداخته‌شده است. اگر فرض كنيم، تزی در رويه دیوان بين­المللي دادگستري مطرح‌شده است، آنتی‌تز را در رویه ‌این دو مرجع قابل‌تصور مي­دانيم و از بررسي اين تز و آنتی‌تز به سنتز مي­رسيم. با­­ توجه به این‌که چالش رويه دیوان بين­المللي دادگستري و دادگاه كيفري يوگسلاوي در اين موضوع حائز اهميت است و ازآنجایی‌که دادگاه كيفري يوگسلاوي، به رد رويه دیوان بين­المللي دادگستري در رابطه با ضابطه كنترل پرداخته و رهيافتي متفاوت در خصوص معيار كنترل اتخاذ نموده است، رویه ‌این دادگاه موردبررسی قرارگرفته است. علاوه بر این، در رسیدگی به رد ضابطه موردپذیرش دادگاه كيفري يوگسلاوي سابق، رويه بعدي دیوان بين­المللي دادگستري در قضیه ژنوسيد در بوسنی و تأكيد آن بر رويه موردپذیرش در قضيه نیکاراگوآ، موردتوجه خاص قرارگرفته است.