1- تبار حقوق بينالملل
2- مفهوم حقوق بينالملل
3- محتواي حقوق بينالملل
4- چشم انداز حقوق بينالملل
5- برداشتهاي كاربردي در فلسفه حقوق بينالملل
6- اسطوره شناسي سياسي نظم جهاني
7- دو مفهوم بشريت و دفاع از حقوق بشر
8- عوامل مؤثر در توسعه هنجارهاي بينالمللي
9- مقدمهاي بر نظريه كالا انگاري حقوق بينالملل
10-...
فلسفه حقوق بینالملل هم مسایل هنجاری و هم مسایل مفهومی را در بر میگیرد. در باب مسایل هنجاری این سئوال مطرح میشود که آیا اساس مشروعیت حقوق بینالملل، ریشه در رضایت دولت یا دموکراسی دارد. در خصوص امور مفهومی نیز با این پرسش روبرو هستیم که آیا حقوق بینالملل بعنوان یک شاخه از حقوق شناخته میشود و چه رابطه ای بین نظام حقوقی بینالمللی و نظام حقوقی یکایک دولتها وجود دارد. همین تردیدها باعث شده که فلسفه حقوق بینالملل در مقایسه با فلسفه سایر شاخههای حقوق مثل حقوق کیفری کمتر توسعه یافته است.
عمده تلاشهایی که برای تمرکز نظری بر حقوق بینالملل در دهههای اخیر صورت گرفته از سوی مؤلفینی است که در حوزه نظریههای روابط بینالملل و تحت تأثیر رویکردهای پست مدرنیسم قلم زده اند. نظریه پردازان روابط بینالملل که عموماً قایل به سنت غالب واقع گرایی هستند، کمتر حقوق بین الملل را مورد جستار هنجاری قرار دادهاند و از همین رو، اصولاً کاربرد و تأثیر عینی نظریههای فلسفی در هنجارهای حقوق بینالملل کمتر مورد توجه واقع شده است.
علاوه بر آنچه گفته شد با این سئوال مواجه میشویم که آیا اخلاقیات به حقوق بینالملل راه پیدا میکنند؟ بنظر میرسد دو نوع استاندارد اخلاقی به حقوق بینالملل ربط پیدا میکند. از یک طرف، اصول اخلاقی فراملی قابل ذکر هستند که در همه جوامع سیاسی بکار گرفته میشوند. از طرف دیگر، اصول اخلاقی بینالمللی را باید نام برد که بر روابط اعضای جوامع مختلف سیاسی حاکم است. البته برخی استانداردهای اخلاقی هستند که جزو هر دو دسته قرار میگیرند و برای نمونه میتوان از حقوق بشر یاد کرد. به تعبیری باید گفت اخلاق در حقوق بینالملل، خود را به مثابه دسته ای از بایدها و نبایدها هستند که افراد یا دولتها در جهت تأمین منافع خود دنبال میکنند.
از نظر من، همان کاربردی را که میکروسکوپ در علوم طبیعی یا تجربی برای ما دارد فلسفه در علوم انسانی فراهم میکند. فلسفه به مثابه میکروسکوپ علوم انسانی، لایهها و پوستههای بیرونی را در مینوردد و عمق وجودی رفتارها و مفاهیم را میکاود. فلسفه حقوق بینالملل هم ابزاری برای فهم مؤلفههای یک دکترین، نهاد و یا رویه است، هم این امکان را میدهد تا از زوایای متفاوت به مفاهیم، رویکردها، روندها و آرمانهای حقوق بینالملل نگاه کنیم. به این ترتیب، فلسفه حقوق بینالملل از قلمرو مباحث تئوری محض خارج شده و شخصیت کاملاً کاربردی و عملگرایانه پیدا میکند چرا که اندیشمندان حقوق بینالملل ناگزیر میشوند در اتخاذ مواضع نظری خود چه در پرتو عقاید علمی یا مصالح عملی و یا منافع ملی باشد، مفاهیم، رویکردها، روندها و آرمانهای نوینی را به عرصه نظام حقوقی بینالمللی در مواجهه با هر چالش یا ارزش بینالمللی معرفی کنند.
در سالهای پایانی دهه 1380 بلحاظ کمبود ادبیات حقوقی فارسی در خصوص مکاتب فلسفی حقوق بینالملل که یکی از دروس پایه ای در مقطع دکتری رشته حقوق بینالملل است و حتی آموزش آن در مقاطع کارشناسی ارشد و کارشناسی واجد اهمیت میباشد، به کمک تعدادی از دوستان و همکاران ارجمند خود موفق شدم که تحت سایه راهنماییهای استادان گرانقدر جناب آقای دکتر محمد رضا ضیائی بیگدلی و جناب آقای دکتر محسن محبی، مجموعه نه چندان مبسوطی را در اختیار علاقمندان محترم قرار دهم. اما همواره با دو خلأ جدی چه در حین تدریس این درس در مقطع دکتری حقوق بینالملل و چه در برخورد با انتظارات دانشجویان علاقمند به تحقیق و مطالعه در مسایل فلسفی مواجه بودم. اول اینکه مباحث فلسفی حقوق بینالملل، عموماً بقدری انتزاعی تدریس میشوند که دانشجویان از کاربرد این دیدگاههای فلسفی در هنجارها و نحوه اعمال قواعد و مقررات حقوق بینالملل تصویر واضحی ندارند. دوم اینکه به رغم اینکه به مکاتب فلسفی حقوق بینالملل که منعکس کننده رویکردهای سنتی فلسفی نسبت به این شاخه از حقوق است در برخی منابع پرداخته شده، ولی ذهن کنجکاو مخاطبین این مباحث، تشنه کسب اطلاعات بیشتر در خصوص نظریههای فلسفی اخیر در باب حقوق بینالملل است.