1- تمبر وكالت نامه
2- اخطار رفع نقص
3- رد دادخواست
4- وقت رسيدگي
5- ابطال دادخواست
6- ايرادات و موانع رسيدگي
7- افزايش خواسته
8- كاهش خواسته
9- تغيير نحوه دعوا, خواسته
در دوران كارآموزى به لطف خدا و با حمايت و محبت استادم حضرت آقاى قهرمانى، موفق به تدوين دو جلد كتاب در حوزه رويه قضايى شدم. اين البته در كنار انجام تكاليف كارآموزى كه از آنجمله تهيه و تنظيم گزارش از محاكم و ارائه يك مقاله تحقيقى و در آخر هم آمادگى لازم براى شركت در امتحان اختبار بود،درنظردوستان كار سختى آمده بود. از همين رودرتوجيه كم كارى خودشان به مزاح مىگفتند: ]فلانى اين كار تو از آثار وضعى دوران تجرد است. آن روى سكه بعد از تأهل ديده مىشود و الى آخر...[ بعد از تأهلم ، بهانه كمكارى اشان اين بود كه خوب تو فعلا فرزندى ندارى، بگذار خدا فرزندى به تو بدهد و... . فرزند اول كه عطا شد گفتند: دومى كه بيايد دخلت را در مىآورد و... . اما هيچيك از مزاحهاى دوستان گرامىام جامعه عمل نپوشيد و آن توفيق همچنان رفيق راه است و پس از كارآموزى پنج جلد كتاب ديگر تا به امروز با وسواس به رشته تدوين و تأليف و تصنيف در آمده است.
غرضم از تحرير آنچه عرض شد مخاطب قرار دادن تمامى دوستان،همكاران معززوقضات محترمى است كه علىرغم داشتن پشتوانه علمى و تجربى كه بعضآ زبانزد خاص و عام است، در نوشتن و انتشار دانستههاى غنى خود كوتاهى مىكنند و عمده علت را هم گرفتارىهاى روزمره خود مىدانند. در حالى كه همه تجربه كردهايم: تعداد و تراكم گرفتارىها نهتنها كم نشده است كه بيشتر شده و البته كاهش توان جسمى و فكرى چون سايهاى نامرئى به لطف گذر روزها ما را تهديد و مزيد بر علت شده است. اينكه، اين دستهاى بسته چگونه بايد باز شود، به نظرم آنكه اهميت معلول را دريابد، علت بروز و راه رفع و دفع آن را هم خواهد يافت و اما چنانچه خداى ناكرده گرفتارىهاى روزمره بهانه عدم ورود به عرصه مطالعه و تحقيق نبوده و چنانكه بعضى عنوان مىدارند همين مقدار كه مىدانيم براى ما كافيست!، پاسخ آنهارا ابن عربى دركتاب فصوص الحكم خود به نقل از فارابى چنين بيان مىدارد: «اگر كسى در سير تكامل انسانى بگويد مرا بس است و حالاچه كسى همهچيز را مىداند كه من بدانم، بايد گفت اين شخص بيمار شده و اشتهاى عقليش كور شده است و بايد برود خودش را به طبيب برساند كه دنيا او را شكار كرده و ببيند كه از كجاوازچه راه دنيااو را به كامش فرو برده است.» و سپس فارابى مثال مىزند به بيمارى بوليموس. اين بيمارى به دستگاه گوارش عارض مىشود و جهاز هاضمه از اشتها باز مىماند و غذا نمىخواهد و به دنبال آن همه اعضا و جوارح تحليل مىروند و شخص ضعيف و نحيف مىشود. پس اگر كسى قناعت علمى برايش پيش آمد، او دچار همان بوليموس شده و بايد برود پيش طبيب ربانى.