1-مباني بزه ديدگي جنسيتي در سياست تقنيني
2- نگاه قوانين داخلي به جايگاه بزه ديدگي جنسيتي
3- مفاهيم و تحولات سياست جنايي تقنيني در حوزه بزه ديدگي جنسيتي
4- تحولات حقوق جنسيتي بزه ديده در قالب تئوري ها و اسناد مختلف بين المللي
5- قوانين و مصوبات مختلف داخلي
6-جايگاه بزه ديده جنسيتي در حوزه تقنيني نظام عدالت كيفري و اعمال تئوري هاي حمايتي
7- سابقه و مفهوم بزه ديدگي در اصطلاح بزه ديده شناسي و انواع آن
8-جايگاه عدالت جنسيتي در تئوري هاي مختلف اديان و نظام عدالت ترميمي و اسناد بين المللي
9- قوانين و مصوبات مختلف داخلي
بزهدیدگی یكی از بحثهای نسبتاً جدید در عرصه جرمشناسی و همچنین یکی از معضلات مهم و حل نشده در ساختار سیاست تقنینی کشورها تلقی میگردد. یكی از اقسام بزهدیدگی كه تاكنون كمترین چارهاندیشی برای آن ارائه شده، موضوع بزهدیدگی جنسیتی است. جنسیت، یکی از مهمترین عوامل آسیبپذیری و بزهدیدهزایی بیشتر افراد جامعه میباشد که در یک وضعیت ساختاری، زنان را در جامعه نسبت به جرایمی که خصوصیت جنسیتی دارند، آسیبپذیرتر از مردان میکند. امروزه اگر قانونگذاران به عنصر «زنان بزهدیده» توجه افتراقی و حمایتی در تدوین سیاست تقنینی خود دارند، به خاطر نتایج تحقیقات، مطالعات و یافتههای جرمشناختی و کنارگذاری سیاستهای محافظهکارانه نسبت به تبعیض جنسیتی است که بیشتر در نتیجه تلاشهای جنبشهای فمینیستی ایجاد شده است.
بزهدیدهشناسان فمینیسم معتقدند، جنسیت - که انتظارات، نگرش و رفتارهای اجتماعی مرتبط بین زنان و مردان را سازماندهی میکند و به عنوان زنانگی و مردانگی شناخته میشود- مرکز تشکیل زندگی اجتماعی تلقی میگردد. به عبارت دیگر، جنسیت و روابط جنسیتی در رویکردهای ویژه و خاص خود، به نهادهای اجتماعی نظم میبخشد. به همین دلیل اگر بخواهیم هر نوع جنبهای از زندگی اجتماعی، همچون بزهدیدهشناسی را مطالعه کنیم، توجه به رویکردهای جنسیتی امر مهمی محسوب میگردد. به عنوان مثال باید پرسید که چگونه جایگاه جنسیت بر روی تعداد و نوع بزهدیده مؤثر است؟ آیا زنان و مردان به نسبتهای مختلف، بزهکار و بزهدیده میشوند؟ احتمال اینکه قربانی جرایمِ مختلف شوند، کم است یا زیاد؟ چگونه جنسیت بزهدیده، تصمیمات نهادهای نظام عدالت کیفری، همچون دادگاه را تحت تاثیر قرار میدهد؟[1]
آنچه که در این اصل تعبیه شده، این است که جنسیت بیشتر از اینکه امری طبیعی باشد، امری اجتماعی است. این امر، انکار اجزاء بیولوژیکی جنسیت نمیباشد، بلکه جنسیت را از طریق توسعه و گسترش فعل و انفعالات پیچیده بین ساختار بیولوژیکی و فرهنگ به رسمیت میشناسد و ممکن است در طول زمان، نسبت به فرصتها و تجارب اجتماعی دگرگون شود. با نگاهی در جوامع آمریکایی و همچنین در اکثر جوامع دنیا، جنسیت «مردانگی» ارزشش بیش از جنسیت دیگر، یعنی «زنانگی» است. این تفاوت و ارزشگذاری نسبت به جنسیتها، «تبعیض جنسیتی» نامیده میشود. بزهدیدهشناسان فمنیست معتقدند که فهم و درک تبعیض جنسیتی، شالوده و اسلوبی برای فهم ماهیت تجربیات بزهدیدهگی و واکنشهای رسمی و غیررسمی نسبت به بزهدیدهگان است[2]. بنابراین حل موضوع تبعیض جنسیتی و بزهدیدهزدایی ناشی از آن در حوزة تقنینی، معیار تعیین یک سیاست تقنینی عدالتمحور است که در قالب نگاه افتراقی خود، با شناسایی تبعیضها در قوانین و مصوبات، با حمایتهای کیفری و غیرکیفری، نمود پیدا میکند.
بر این اساس، با شناسایی وجود تبعیض جنسیتی در جامعه، نوبت به حمایت و پیشگیری از بزهدیدگی جنسیت آسیبپذیر میرسد. این امر با بهرهگیری از ارتباط بیشتر بین تحولات جرمشناختی و جامعهشناسی فمینیسم همراه با رویکردهای سیاست تقنینی میسر میگردد. در همین راستا یکی از مهمترین مؤلفههایی که بزهدیدهشناسی فمینیسم در جهت حمایت هرچه بیشتر جنسیت بزهدیده در حوزة تقنینی پیگیر آن است، بحث بزهدیدهگی زنان میباشد که منجر به تحولاتی اساسی در حوزه تقنینی بینالمللی (از جمله کنوانسیون رفع هرگونه تبعیض علیه زنان سازمان ملل) و داخلی کشورها شده است.
از این دیدگاه، برخی سؤالاتی که بیشتر مطرح میشوند، این است که آیا موج فمینیسم و رویکردهای جامعهشناختی جنسیتی و بزهدیدهشناسی حمایتی نسبت به بزهدیدگان جنسیتی در قوانین داخلی جایگاه خود را پیدا کرده است؟ در صورت وجود یک سیاست تقنینی منسجم آیا میتوان رویکردهای افتراقی نسبت به جنسیت بزهدیدگان را در قوانین داخلی دید؟ آیا مصوبات و مقررات ایران اعم از کیفری و غیرکیفری هماهنگ و همگام با مصوبات و اسناد بینالمللی است یا خیر؟ فرضیاتی که در پاسخ به سؤالات مزبور مورد نظر میتوان ارائه کرد، این است که قانونگذار، رگههایی از عدالت جنسیتی و حمایت از بزهدیدگان آن، همگام با جنبشهای فمینیستی و عدالت ترمیمی را پذیرفته است.
تداعی رویکردهای افتراقی و حمایتگرانه نسبت به بزهدیدگان خاص جنسیتی در قوانین و مصوبات قبل از انقلاب هم نمود داشت، اما بعد از انقلاب به خصوص در قانون مجازات اسلامی مصوب 1370 قسمتی از این نگاه افتراقی صریحاً بیان شده است. با این حال، اینرا نمیتوان به صراحت بیان کرد، که تصویب این قوانین، از رهگذر دیدگاههای بزهدیدهشناسی حمایتی باشد. عملکرد سیاست تقنینی کشورمان خبر از حرکت به سمت نهادینه شدن الگوهای فمینیستی و بزهدیدهشناسی حمایتی در قوانین کیفری همچون قانون مجازات اسلامی جدید میدهد. جهت پاسخگویی و ابهامزدایی از مسائل مطرح شده، مطالب این نوشتار به دو بخش تقسیم میشود، که در بخش اول اصول نگرشهای فمنیستی و بزهدیدهشناسی را به عنوان مبانی بحث، بررسی میکنیم و در بخش دوم به بیلان گیری این مبانی در سیاست تقنینی کشورمان میپردازیم.