1- تبيين امور حسبيه و بررسي سياست هاي كلي نظام در آن
2- جايگاه فقهي نهاد حسبه
3- جايگاه نهاد حسبه در حقوق ايران
4- تبيين احكام حكومتي مبتني بر مصلحت
5-حكم حكومتي مبتني بر مصلحت در فقه شيعه و اهل سنّت
6- قلمرو اختيارات حاكم اسلامى در تشخيص مصلحت
7- مبانى حقوقى مجمع تشخيص مصلحت نظام
8- رابطه مجمع تشخيص مصلحت با ولايت فقيه
9- رابطه حقوقى مجمع با قانون اساسى
10-....
انقلاب اسلامى شكوهمند مردم مسلمان ايران به رهبرى حضرت امام خمينى قدسسره به تأسيس يك حكومت دينى انجاميد كه براى جهان اسلام تجربهاى نو بهشمارمىرفت. در باور شيعه، پس از پيامبر گرامى اسلام صلىاللهعليهوآله حضرت على عليهالسلام به فرمان خداوند و از طريق تصريح پيامبر صلىاللهعليهوآله به امامت منصوب شد و پس از او، يازده فرزند پاكش به جانشينى رسول خدا مفتخر گرديدهاند و در عصر غيبت نيز فقيهان جامع الشرايط عهدهدار مقام رهبرى جامعه مىباشند؛ از اين رو پس از تأسيس انقلاب اسلامى ايران، تفكّر سازمان يافته حكومت دينى، به تدوين قانون اساسى و قوانين عادى بر اساس فقه شيعه و همسو با آن منجر شد؛ فقهى كه مهمترين منابع آن، كتاب، سنت و عقل است.
در قانون اساسى جمهورى اسلامى ايران كه ميثاق انقلاب اسلامى ايران محسوب مىشود، نهادهاى گوناگونى از جمله نهاد حسبه(اصل 156 ق.ا.) و مجمع تشخيص مصلحت نظام در شرايط خاص و با فلسفه ويژهاى بروز و ظهور كردند.
تشكيل اين نهادهای نوپا بویژه نهاد مجمع تشخیص مصلحت آنگاه ضرورى جلوه نمود كه شوراى نگهبان، مصوبات مجلس شوراى اسلامى را بر اساس وظيفهاى كه قانون اساسى به عهده اين شورا گذارده بود، در صورت مغايرت با شرع و يا قانون اساسى، از اعتبار قانونى ساقط مىكرد و مجلس نيز برخى از اين مصوبات را كه خلاف شرع يا قانون اساسى اعلام مىشد، به دلايلى، در راستاى مصلحت يا ضرورت جامعه ارزيابى مىكرد؛ در چنين شرايطى، شوراى نگهبان نيز وظيفه خود را تنها انطباق مصوبات مجلس با شرع و قانون اساسى مىدانست و نه بيش از آن؛ در نتيجه براى حلّ اين مشكل، حضرت امام خمينى قدسسره دستور تشكيل نهادى به نام «مجمع تشخيص مصلحت» را صادر كرد كه در بازنگرى قانون اساسى در سال 1368، در اصل 112 رسميت يافت.
تشكيل اين نهاد موجب ابهامهايى از نظر شرعى و قانونى گرديد؛ زيرا از طرفى در فقه شيعه كه تا آن زمان از حكومت منسجمى مانند حكومت جمهورى اسلامى ايران برخوردار نبود، جاىگاه «مصلحت» و احکام حکومتی به خوبى تبيين نشده بود و از نظر مبانى حقوقى نيز درباره چگونگى روابط حقوقى حاكم ميان اين مجمع و ساير نهادهاى مرتبط با آن، مانند: ولى فقيه، قانون اساسى و قوه مقننه، ابهامهايى وجود داشت.
نوشتار حاضر در صدد بررسى مبانى فقهى و حقوقى اين دو نهاد، در محدوده پرسشهاى عمدهاى است كه در اين زمينه وجود دارد. از این رو اثر حاضر در سه فصل تنظیم شده است. در فصل اول به بررسی فقهی و حقوقی نهاد حسبه و سیاستهای کلی نظام در این زمینه پرداخته ایم و در فصل دوم احکام حکومتی مبتنی بر مصلحت و در فصل سوم مبانی حقوقی نهاد مجمع تشخیص مصلحت را مورد بررسی قرار داده ایم.