1- نظريه مند كردن رسانه و جرم
2- ارزشهاي اخبار براي هزاره ي جديد
3- رسانه و بحرانهاي اخلاقي
4- رسانه و كودكان
5- تنفر از زن در رسانه : زن هيولا صفت
6- رسانه هاي گروهي و ترس از جرم
7- جرم و فرهنگ پايش
8- ....
يك شب سرد نوامبر، سر راهم به خانه نيمه خرابه آنها برخورد كردهام. با رسيدن به خانه متروك، احساس ترس وجودم را فرا گرفته است. ديگر نمىشود بازگشت. من وارد ژرفناى خانه شدهام و مجبورم كه انتهاى هرچه هست را ببينم. سكوت وهمآورى است كه تنها، صداى تپش سريع قلبم آن را مىشكند كه هيچ اثرى از كند شدن آن ديده نمىشود. براى بررسى وضع اسلحهام، مكث مىكنم، مىدانم از وقتى كه همه چيزم را گرفتند، سه سال در پى اين لحظه بودهام. ساعت انتقام از راه رسيده است.
حالا، در را با لگد باز مىكنم و بسرعت وارد مىشوم. آنها منتظر من نيستند، دور ميز سر بساط سيگار و مشروب نشستهاند.گلولهها پياپى شليك مىشوند، پوكههاى خالى به كف اتاق مىريزند و جيغ زخميها فضا را پر مىكند. بعضى از آنها، به زير ميز مىروند و بقيه روى زمين پخش مىشوند. من پشت چند جعبه كه سمت راستم هست، مىخزم تا خودم را جمع و جور كنم. خونى را كه از شانه چپم مىريزد، نگاه مىكنم. آدرنالينم بالا رفته است، دردى حس نمىكنم و وقتى هم براى فكر كردن به آن ندارم. خشم، روانم را تسخير مىكند و به بيرون مىدوم. گلولهها دور سرم به پرواز در مىآيند ولى من هم به شليك ادامه مىدهم، دوباره گلوله مىخورم و سينهام لبريز از سرب مىشود. همه جا تيره و تار مىگردد و مىدانم كه كارم يكسره شده است. كلمات بريده بريده آتشين يك بار ديگر پرده سينما را پر مىكند؛ پايان بازى.(با سپاس از مايكل جوكس كه اجازه استفاده از متن بالا را داد).
هر روز، عناوين روزنامهها براى جلب توجه ما به داستانهاى مجرمانه كه براى مبهوت كردن، ترساندن و لذت و سرگرمى طراحى شدهاند، فرياد بر مىآورند. سياستمداران هر حزب سياسى كه در خصوص مسائل مربوط به نظم و قانون، فعاليتى جدى دارند، مشكلات پيچيده جرم را تا حد خوراك صوتى قابل هضمى براى مجلههاى خبرى آينده در راديو و تلويزيون ساده مىكنند. جرم در همه گونههاى سينمايى از فيلمهاى پليسى كى استون در دهه 1920 تا فيلمهاى گانگسترى كه اين روزها مد شده، حاضر بوده و هست. بازيهاى تصويرى و رايانهاى مانند سارق بزرگ آوتو و فرار (كه توضيحش در سطرهاى نخست آمد) به ما اجازه مىدهند تا به نيابت از قهرمان داستان در اعمال مجرمانه خشن غوطهور شويم و موسيقى رايج معاصر نيز مانند رپ و هيپ هاپ عمومآ هم در خود موسيقى و هم در سبكدار و دسته خيابانى كه توسط هنرمندان برگزيده شده، جرم را ستايش مىكند. اينترنت، زمينه علاقه به همه چيزهاى مربوط به جرم را فراهم كرده است؛ از يك سو چارچوبى براى افراد ايجاد كرده تا به تبادل نظر درباره جرم بپردازند، و از سويى روشهاى تازه ارتكاب جرم مثل كلاهبردارى، سرقت، تجاوز و آزار و اذيت را تسهيل بخشيده شمار برنامههاى تلويزيونى مستند واقعى روبه افزايش است؛ برنامههايى كه در آنها، پليس و شبكههاى تلويزيونى مشاركت منحصر به فردى را براى تلاش جهت دستگيرى مجرمين صورت مىدهند و همچنين برنامههايى كه براى ضبط دستبرد و كلاهبردارى از شهروندان غافل يا فريب آنها توسط تجّار بىخبر از دوربين مخفى استفاده مىكنند. نمايشهاى تلويزيونى نحيف هم مرتبآ از داستانهايى با تمركز بر جرائم جدى يا خشن استفاده مىكنند تا درجه كيفى خود را بالا ببرند و محاكمه دادگاه به ستون اصلى تئاترهاى تلويزيونى تبديل شده است. جدول پخش تلويزيون از برنامههايى درباره پليس، مجرمين، زندانيان و دادگاهها لبريز است و برنامههاى يك كارآگاه امريكايى تحت عنوان «قتل عمد» و «آن زن براى سى اس آى» (بررسى صحنه جرم)، در چهار گوشه جهان به صورت اتحاديهاى صنفى در آمده است. چه دليلى را مىتوان براى عموميت آنها برشمرد؟ چرا ما مخاطبان، اين قدر شيفته جرم و خشونت هستيم؟ و اگر رسانه با اين موفقيت، شيفتگى عموم را بر مىانگيزد، آيا مىتواند به همين ميزان روى ترس افراد از جرم انگشت بگذارد(يا آن را افزايش دهد)؟ آيا علاقه رسانه (يا به قول برخى وسواس آن) به جرم ضرورت دارد؟ دقيقآ چه رابطهاى ميان رسانههاى جمعى با جرم برقرار است؟
دانش پژوهان و محققان مطالعات جرمشناسى و رسانه، براى درك روابط ميان رسانه و جرم در طول بيش از يك قرن، تلاش كردهاند. اگرچه اين دو گروه، به ندرت همكارى كردهاند اما ميان تلاشهاى جرم شناسان و نظريه پردازان عرصه رسانه براى درك روابط ميان جرم و انحراف و عدالت كيفرى از يك سو و رسانه و فرهنگ عامه از سوى ديگر، به همعرضى قابل توجهى مىتوان دست يافت. بىشك، هم مرزى جرم و رسانه، سبب نمىشود كه ما مشابهتهايى را ميان اين دو رشته مطالعاتى بيابيم. علّت موازات ميان مطالعات جرمشناسى و رسانه (حتى هنگام بررسى برخى از اساسىترين سؤالاتى كه دانشگاهيان را در هر زمينهاى درگير خود كرده مانند؛ چه چيزى مجرم را پديد مىآورد؟ و چرا براى رسانههاى جمعى اهميت دارد؟) اين است كه با توسعه حوزههاى مطالعاتى رسانه و جرمشناسى، اين رشتهها با شمارى از مفاهيم نظرى و تجربى متفاوت و بشدت متأثر از پيشرفت در زمينههاى مرتبط به ويژه جامعهشناسى و روانشناسى و نيز ديگر رشتههاى هنرى، علوم پايه و علوم اجتماعى شكل گرفتهاند. تحقيق دانشگاهى هم تقريبآ هميشه به وسيله نيروها و حوادث اجتماعى، سياسى، اقتصادى و فرهنگى دنياى خارج شكل مىگيرد. در نتيجه، مىتوانيم به تاريخ نگاهى بيندازيم و متوجه شويم كه حوادث و پيشرفتهاى عمده (مثل كشف ناخودآگاه توسط فرويد يا تبعيد روشنفكران يهودى به امريكا در زمان تسلط نازىها در آلمان) چارچوب محيط فكرى مطالعات جرم شناختى و رسانه را به شيوهايى تحت تأثير قرار داده كه در طول زمان، مسائل هر دو رشته را با هم تركيب كردهاند. به علاوه، ماهيت ميان رشتهاى هر دو حوزه مطالعه و ريشههاى مشتركى كه در علوم اجتماعى دارند، به اين معنى است كه از دهه 60 ميلادى يعنى هنگامى كه اين رشتهها به عنوان رشتههاى تحصيلى دانشگاهى معرفى شدند، شمارى از انديشمندان كليدى كه در خصوص پيوند ميان مطالعات جرم شناختى و رسانه كار مىكردند، موفق به انتقال اثر خود به مطالعه كنندگان هر دو حوزه موفق شدهاند. شمارى از آنها عبارتاند از استيو چينبال، استنلى كوهن، ريچارد اريكسون، استوارت هال و يوك يانگ.
هدف فصل نخست، معرفى برخى از مطالعات ميان رشتهاى و توسعه زمينه نظرى، براى درك فصول آتى كتاب است. منظور اين فصل، تأمين ديدگاهى جامع، شامل همه مفاهيم نظرى نيست چرا كه اين امر، دست كم مىتواند كل اين كتاب را در برگيرد. بالعكس، در اين فصل از هر تعداد معدودى رويكرد نظرى را كه مىتوانيم ملاحظات خود را از رابطه ميان جرم و رسانه با آن بياميزيم، دست چين خواهيم كرد. اين رويكردها به شيوهاى مبتنى بر قياس با تأكيد بر نكات مشابه و متفاوت ميان دو زمينه مطالعاتى ارائه مىشوند. (اما به ياد داشته باشيد كه مكاتب مطالعه رسانه كاملا مستقل ازمكاتب جرمشناسى عمل كردهاند و بالعكس). به علاوه، مفاهيم نظرى مورد بحث در اين فصل، در آرايشى كاملا تاريخى كه در آن توسعه يافتهاند، ارائه مىشوند. اگرچه تأكيد بر اين نكته اهميت دارد كه نظريهها صرفآ ظاهر نمىشوند تا بعد از مدتى از نظرها ناپديد گردند و نظريهاى كه در مجموع منطقىتر و روشنفكرانهتر از آنهاست، جايشان را بگيرد. بلكه ما مىتوانيم ديدگاهى كلى از توسعه رشتهاى دانشگاهى به دست آوريم و ميزانى از خطى بودن ساختار را تاحدى كه بتوانيم تغييرات بنيادين را در انديشه انتقادى ببينيم، كشف كنيم، اين ساختار خطى به اين معنى نيست كه هميشه با آمد و رفت هر دوره نظرى، گسستهاى تعيين كنندهاى در انديشه وجود داشته است. در حقيقت، در رويكردهايى كه از نظرتان خواهند گذشت، همپوشانى عمدهاى به همراه نقاط مشابه و همچنين اختلافات بسيارى وجود دارند. اين ديدگاه كلى لزومآ بيانگر پيوستگى انديشه درون هر موضعگيرى نظرى يا حتى هر گونه احساس واقعى پيشرفت در درك و دانش ما از مسائل معين نيست. همان طور كه تايرنى مىگويد :
«هميشه به هنگام تصويرگرى با پس زمينهاى تاريخى، خطر افراط در ساده سازى در كمين است. اين خطر كه حاصل كار با چنين قلم موى پهنى، تبديل گذشته به كاريكاتورى از خود باشد كه يكنواخت و سرشار از همه جزئيات ملالآورى است كه پيوستگى آشكار و سادگى با شكوه را دچار پريشانى مىكند.»
به هر حال، صرف نظر از اينكه مطالب آتى، ضرورتآ با گزينشى و فشردهاند و با قلم موى خيلى پهنى ترسيم مىشوند، اين فصل در پى تعيين موقعيت 40 سال اخير انديشه دانشگاهى مطالعات رسانه و جرمشناسى در ميان مباحث فكرى بيش از 100 سال گذشته درباره روابط نظرى و تجربى ميان جرم و رسانه است. چشماندازهاى نظرى كه در اين فصل مورد بحث قرار مىگيرند، عبارتاند از: نظريه فشار و انومى، ماركسيسم، جرمشناسى انتقادى و رويكرد ايدئولوژى حاكم، پلوراليسم و اختلافات ايدئولوژيك؛ واقع گرايى و تجزيه و تحليل مخاطبان؛ و پست مدرنيسم و جرمشناسى فرهنگى.
با اين حال، بحث در مورد نظريهها با يكى از ديرپاترين حوزههاى تحقيق آغاز مىشود، يعنى تأثيرات رسانه.