1- اصلاحات قانون اساسي و حقوق بشر
2- چرا رويكرد حقوق محور منجر به اصلاح قانون اساسي ميشود؟
3- حقوق بشر و فرايند اصلاح قانون اساسي
4- اعلاميه حقوق قانون اساسي
5- اعلاميه حقوق قانون اساسي و استانداردهاي بين المللي حقوق بشر
6- تهيه پيشنويس اعلاميه حقوقِ قانون اساسي: الزامات عام
7- محتواي اعلاميه حقوقِ قانون اساسي
8- تضمينات نهادي و رويه اي حقوق
9- كميسارياي عالي حقوق بشر سازمان ملل متحد و سازوكارهاي حقوق بشر
10- مشاركت سازوكارهاي حقوق بشر
11- اهداف، اشكال و روش برنامه هاي كمكي
12- همكاري
رسوخ حقوق بینالملل بشر در تاروپود نظام بینالمللی، موجبات وجود دولتهای دمکرات را فراهم میآورد. از اواخر قرن بیستم و همچنین در قرن بیستویکم دولتها کمتر خودسرانه رفتار میکنند، امروزه بحث حکمرانی مطلوب، شفافیت، پاسخگویی و مسئولیتپذیری دولت در کنار مفاهیمی چون امنیت انسانی و حاکمیت قانون مطرح میباشند. فرآیند دمکراتیزه شدن، این انتظارات را افزایش میدهد که دولتها باید به طیف وسیعی از حقوق و آزادیهای فردی احترام بگذارند. علاوه بر این، یک نظام دمکراتیک محدودیتهایی را بر مقامات دولتی اعمال میکند که ناشی از حاکمیت قانون است. همچنین دمکراسی موجبات ایجاد نهادهایی مانند انتخابات آزاد، مطبوعات آزاد، سخنرانی آزاد را فراهم میآورد که دولتها را مجاب به پاسخگو کردن اقدامات خود میکند.[1] قانون اساسی ملی بعد از استقلال در کشورهای درحالتوسعه غیراروپایی، هنجارهای حقوق بشری در ارتباط با نظام حکومتی مانند آنهایی که در اعلامیه حقوق[2] هستند را مورد پذیرش قرار دادند. علیرغم هنجارسازی متفاوت، قوانین اساسی متضمن مقررات در خصوص حق برابری، عدم تبعیض و منع شکنجه و سایر اعمال تحقیرآمیز غیرانسانی هستند.[3] در دهههای اخیر، حرکتهایی در شماری از کشورهای جهان مخصوصاً در آسیا و آفریقا به خاطر تعدیل و اصلاح قوانین اساسی و قوانین داخلیشان طبق مضامین توافقهای بینالمللی حقوق بشر، به وجود آمده است. مثلاً در آفریقا و در کشور مغرب، بند سوم، مقدمهی قانون اساسی فعلی آن کشور تغییر یافته و در آن ذکر شده است که همۀ متون قانونی مورد بررسی و تجدیدنظر قرار میگیرد و با اصول و قواعد حقوق بشر مطابقت مییابد. روند مزبور در بسیاری از کشورهای عربی آغاز گشته که حتی منجر به برکناری برخی از حکومتها و چالشهای نظام دیکتاتوری و پادشاهی سنتی با خواستهها و مطالبات مردم شده است.[4]
در گذشته هدف اصلی قانون اساسی تنظیم ساختار قدرت، حکومت و نهادهای آن و تنظیم روابط میان آنها و با مردم بود. امروزه اگر نگوییم رویکرد بشر محور در بحث اصلاح و وضع قوانین اساسی به هدف اصلی بدل شده است قطعا میتوان اظهار داشت که این رویکرد ارزشی یکسان با رویکرد ساختاری دارد. به این معنی که قوانین اساسی دمکراتیکِ ضمن تنظیم ساختار قدرت دولت، بر حفظ حقوق بشر و تضمین آزادیهای اساسی بشر نیز تمرکز میکنند. در چنین قوانین اساسی، حق حاکمیت مردم به عنوان صاحبان اصلی آن به صراحت به رسمیت شناخته میشود و مردم در تمام امور سیاسی، مدنی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی مشارکت دارند و آزادیها و حقوق بنیادیشان محترم شمرده میشود. البته این مشارکت به معنای اعمال حق حاکمیتی تک تک افراد نمیباشد بلکه این اعمال حق حاکمیت توسط نماینگان مردم و فعالیت نهادهای مردمنهاد انجام میشود.
حقوق بشر به طور جداییناپذیری با حکومت دموکراتیک مرتبط است و این دو مفهوم لازم و ملزوم هم هستند. کشوری که بر مدار حقوق بشر اداره میشود و احترام به ارزشهای انسانی در تمام نهادهای اداری آن جلوه مینماید، موجبات حکمرانی مطلوب را به ارمغان میآورد. همچنین کشوری که حکمرانی آن بر مدار دمکراسی چه از جنبهی شکلی و چه از جنبهی ماهوی باشد، حقوق بشر در آن به نحو مطلوبی تضمین میشوند. در یک حکومت دمکراتیک، حقوق بشر و آزادیهای اساسی تک تک افراد صرفنظر از رنگ، نژاد، مذهب، جنسیت، عقاید سیاسی و غیره در قوانین بویژه قانون اساسی مقرر میشود و تحت حمایت و تضمین قانون اساسی قرار میگیرد. یک قانون اساسی که متضمن حقوق و آزادیهای اساسی باشد زمینه را برای تغییر و تحولات دمکراتیک فراهم میکند.
در اصلاح یا وضع قانون اساسی تا آنجا که امکان دارد نباید حقوق بشر (بویژه حقوق مدنی و سیاسی) را به بهانه فرهنگ و ارزشهای جامعه محدود کرد. اگر چنین رویکردی در اصلاح قوانین اساسی اعمال شود بدون گمان حقوق و آزادیهای بنیادی افراد حفظ نخواهد شد. باید این واقعیت را درک کنیم که مفاهیمی مانند آزادی، برابری و عدالت از هیچ یک از ادیان و فرهنگها نشئت گرفته نشدهاند. این مفاهیم نه ابداعات غربی و نه ارزشهای شرقی هستند بلکه با زاده شده انسان آنها هم ظهور پیدا میکنند. اگر انسان در طول تاریخ این مفاهیم را مورد پذیرش قرار نمیداد، زیست اجتماعی میسر نمیشد. به عبارت بهتر، باور به آزادی، برابری و عدالت از ضروریات زیست مسالمتآمیز و اجتماعی بشری است. از اینرو است که گفته میشود حقوق بشر جهانشمول است. اگرچه میباید قوانین مطابق با شرایط فرهنگی، اجتماعی و آداب و رسوم یک کشور باشند، با وجود این، نباید حقوق و آزادیهای بنیادین بشری را به بهانه نسبیت فرهنگی بویژه در قانون اساسی محدود کرد. حقوق افراد در قانون اساسی باید در جهت حمایت از کرامت انسانی بنیان گذاشته شوند تا موجبات بهرهمندی یکسان تمام افراد از آن حقوق مهیا شود.
کتاب "حقوق بشر و وضع قانون اساسی" با عنوان انگلیسی «Human Rights and Constitution Making» در سال 2018 توسط دفتر کمیساریای عالی حقوق بشر سازمان ملل متحد به رشته تحریر درآمده است. اگرچه میتوان عناوین دیگر از جمله «حقوق بشر و ساخت یا ایجاد قانون اساسی» برای این کتاب بکار برد، اما از آنجا که واژه «وضع» از نظر حقوقی وزینتر از واژه «ساخت» یا «ایجاد» است، از اینرو، تصمیم بر آن شده که عنوان فارسی کتاب «حقوق بشر و وضع قانون اساسی» باشد. این کتاب با سه بخش که هر کدام از بخشها دربردارنده فصول و مباحث جذاب حقوقی است، حقوق بشر را در ساختار و متون قوانین اساسی کشورهای مختلف مورد بررسی قرار میدهد. آنچه به طور خلاصه درباره این نوشته میتوان به آن اشاره کرد، موارد ذیل را شامل میشود: ارتباط میان دولت دمکراتیک با قانون اساسی؛ حمایت از حقوق بشر در قانون اساسی؛ اعلامیه حقوق قانون اساسی؛ حقوق بینالملل بشر و ارتباط آن با حقوق داخلی؛ انطباق حقوق بشر موجود در قوانین اساسی با استانداردهای بینالمللی؛ محتوای هنجاری حقوق بشر؛ سازوکارهای حمایتی از حقوق بشر مندرج در قانون اساسی و بسیاری موضوعات دیگر. در مجموع کتاب حاضر میتواند راهکارها و پیشنهاداتی به مسئولان، حقوقدانان، سیاستمداران و تهیهکنندگان و دستاندرکاران ارائه دهد تا از رهگذر آن بتوانند حقوق بشر و آزادیهای اساسی (از جمله حقوق مدنی و سیاسی و حقوق اقتصادی اجتماعی و فرهنگی) را به گونهای که شایسته یک جامعه دمکراتیک است، در قوانین اساسی بگجانند.