1- قانون حاكم و ارتباط آن با ادلهي اثبات دعوا
2- اهميت قانون حاكم به طور كلي
3- تبيين ماهيت قواعد مربوط به ادلهي اثبات دعوا
4- قانون حاكم بر ادلهي اثبات دعوا
5- نقش مقر دادگاه در تعيين قانون حاكم
6- نقش مقر داوري در تعيين قانون حاكم
7- نقش ارادهي طرفين در تعيين قانون حاكم
یکی از مسایل مهمی که ممکن است در امر رسیدگی به دعاوی بینالمللی بروز نماید، بحث ادلهی اثبات این گونه دعاوی است. وجود نظامهای حقوقی متفاوت، نبود دادگاه فراملی و نیز قوانین متحدالشکل ماهوی و شکلی مورد قبول کشورها جهت حل و فصل دعاوی بینالمللی منجر به تدوین قواعد حل تعارض در قوانین ملی کشورها شده است که تا حدودی میتواند دادگاههای دولتی را در تعیین قانون حاکم بر موضوعات مختلف راهنمایی کند؛ زیرا مهمترین مسأله در این گونه دعاوی تشخیص قانونی است که باید بر موضوع اختلاف اعمال شود.
شاید در بادی امر این گونه به نظر برسد که قواعد مربوط به ادلهی اثبات دعوا همانند قواعد مربوط به آیین دادرسی مدنی با حوزهی حقوق شکلی ارتباط تنگاتنگی دارد و طبق یک اصل کلی قابل قبول بینالمللی که در راستای اصل استقلال و حاکمیت ملی کشورها مقرر شده است، فقط تابع قانون شکلی مقر دادگاه میباشد. ولی به نظر میرسد نمیتوان نسبت به تمامی آن به طور سطحی و کلی چنین رأیی را صادر کرد؛ زیرا در بسیاری از نظامهای حقوقی دنیا قواعد مربوط به ادلهی اثبات دعوا واجد دو چهرهی ماهوی و شکلی هستند. چهرهی ماهوی آن در برخی موارد با ماهیت موضوع دعوا ارتباط پیدا میکند و چهرهی شکلی آن به شرایط و تشریفات فرایند اثبات یا به عبارتی دیگر «ادارهی قضایی ادله» مرتبط میشود. بنابراین ممکن است مسألهای از امر اثبات دعوا که در کشوری «ماهوی» توصیف میگردد، در کشور دیگری «شکلی» به حساب آید و چنانچه دعوا در کشور اخیر اقامه شده باشد، دادگاه آن کشور طبق اصل کلی مورد قبول در حقوق بینالملل خصوصی قانون شکلی مقر خود را بر آن حاکم نماید. به طور مثال ممکن است دلیلی که در یک کشور دارای اعتبار است، در کشور دیگری از اعتبار کافی برخوردار نباشد یا اساسا آن دلیل جزء ادلهی اثبات آن کشور محسوب نشود و یا این که اگر موضوع دعوا با شهادت قابل اثبات باشد، مسایل مربوط به صلاحیت شهود از جمله تعداد شهود، جنسیت آنان و نحوهی استماع شهادت شهود مطرح گردد. در حل هر یک از مسایل مزبور دادگاه مطابق کدام قانون عمل میکند؟ در واقع، مشکل مورد نظر در رسیدگی و اثبات دعاوی بینالمللی این است که همهی قواعد مربوط به ادلهی اثبات ماهیت شکلی ندارند تا تحت حاکمیت قانون آیین دادرسی مدنی مقر دادگاه قرار گیرند. بدین ترتیب دادگاهها در مواجهه با چنین مسایلی ناچار به تشخیص ماهیت آنها هستند. اگر ماهوی احراز شوند قانون حاکم بر ماهیت موضوع دعوا بر حل مسایل مزبور حاکم خواهد شد و اگر شکلی باشند این مسایل مطابق قانون شکلی مقر آنها حل میگردند. در این صورت ایدهی تعارض قوانین در امر اثبات دعوا بین قوانین ماهوی و شکلی مرتبط با آن ایجاد میشود.
غالبا بحث تعارض قوانین در انواع دلایل اثبات دعوا و ارزش ماهوی هر یک از آنها که به نوعی با اصل حق مرتبط هستند، به ویژه احکام مربوط به تمیز مدعی و تحمل بار اقامهی دلیل و امارات قانونی وابسته به آن پیش میآید و بر حسب نظر برخی از استادان حقوق ایران رفع تعارض قوانین در این زمینهها چهرهی دشوار و قابل بحثی پیدا میکند؛ زیرا نفع دو طرف دعوا و حق مورد اختلاف آنان وابسته به اجرای قانونی است که از سوی دادگاه انتخاب میشود. به همین جهت احتراز ناپذیر بودن اجرای قانون شکلی مقر دادگاه در زمینههای گفته شده مورد تردید است. حال، در مسیر انتخاب و اعمال قانون حاکم بر حل مسایل مربوط به ادلهی اثبات دعوا دادگاههای دولتی صالح به رسیدگی چه راهکارها و تدابیری را در پیش میگیرند؟ علیالقاعده نخستین اقدام در حل مسایل مربوط به ادلهی اثبات توصیف آنها است؛ ولی ضابطه یا معیار توصیف دادگاهها از مسایل مزبور چیست؟ اقدام بعدی کشف قاعدهی حل تعارض مربوط به ادلهی اثبات و انتخاب قانون حاکم است. قاعده یا قواعد حل تعارض مربوط به چنین مسایلی کدام است؟
کتاب حاضر پس از بررسی تحقق تعارض قوانین در ادلهی اثبات دعوای بینالمللی و چگونگی رفع تعارض مزبور در حوزهی رسیدگی دادگاههای دولتی این موضوع را در حوزهی داوریهای بینالمللی بررسی میکند. موضوع این نوع داوریها اغلب اختلافات بینالمللی در باب تجارت و سرمایهگذاری است و بالطبع عنصر خارجی در چنین اختلافاتی نهفته میباشد. چنانچه به ویژگی قضاوت خصوصی بودن «داوری» و استقلال نظام رسیدگی آن از نظام دادرسی مدنی حاکم بر دادگاههای دولتی قایل باشیم، این پرسش به میان میآید که آیا ممکن است در چنین نهادی بحث تعارض قوانین در ادلهی اثبات دعوای بینالمللی و تعیین قانون حاکم بر آن مطرح شود ؟ در این باره موضع قوانین داوری بینالمللی و رویهی مراجع داوری چیست؟ زیرا مطابق قاعدهی مرسوم در حل تعارض قوانین، دادگاههای دولتی به قانون مقر خود مراجعه و به کمک آنها مسایل حقوقی را توصیف و سپس قاعدهی حل تعارض آن را احراز و قانون حاکم بر قضیه را تعیین میکنند؛ ولی در داوریهای بینالمللی این نظر وجود دارد که موقعیت داور کاملا با دادرس دادگاه دولتی متفاوت است؛ چون داور تحت حاکمیت هیچ دولتی نیست و به نام هیچ دولتی رأی صادر نمیکند. به عبارت دیگر داور وابسته به کشور خاصی نیست و به اصطلاح حقوقی فاقد قانون مقر دادگاه میباشد. پس داور بر مبنای چه قانونی دلایل طرفین داوری را پذیرفته و ارزیابی میکند؟ آیا اساسا داوریهای بینالمللی از قوانین ادلهی اثبات کشور مقر صدور و اجرای رأی داوری متأثر میشوند؟ اگر چنین است تا چه حد و میزانی است؟
در حدود موضوع کتاب حاضر مقاله یا کتابی نگارش نشده است. در حوزهی حقوق بینالملل خصوصی تألیفاتی توسط استادان بزرگ ایران از جمله آقای دکتر نجاد علی الماسی[1]، خانم دکتر بهشید ارفع نیا[2] و آقای دکتر محمود سلجوقی[3] انجام شده که به وضوح جای موضوع این کتاب در برخی حتی به نحو اشاره خالی است و در برخی دیگر به طور خیلی مختصر مطالبی از «حقوق فرانسه» اقتباس و مطرح شده است.
همچنین در حوزهی حقوق آیین دادرسی مدنی و ادلهی اثبات دعوا معدودی از استادان بزرگ ایران از جمله شادروان دکتر امیر ناصر کاتوزیان و آقای دکتر عبدالله شمس در کتب خود بحث مختصر و کوتاهی راجع به «رفع تعارض مکانی قوانین» مربوط به ادله را بر حسب تحلیلهای حقوقدانان فرانسوی و آرای صادره از دادگاههای آن کشور مطرح کردهاند[4] که به وضوح بروز تعارض قوانین در ادلهی اثبات دعوا را پذیرفتهاند؛ ولی این که تعارض بین کدام قواعد مربوط به امر اثبات بروز پیدا میکند و نحوهی رفع تعارض از نظریات مورد استناد آنان رسا و قانع کننده به نظر نمیرسد. همچنین در زمینهی داوری [تجاری] بینالمللی تنها دو مقاله و یک پایان نامه با عنوان کلی «تعارض قوانین در داوری تجاری بینالمللی» تألیف شده که خلاء موضوع این پژوهش در هر یک از آنها بسیار آشکار است.[5]
بنابراین با توجه به نیاز روز افزون اشخاص حقیقی و حقوقی به دو نهاد عمومی و خصوصی حل و فصل دعاوی بینالمللی (مرجع دادگستری و مرجع داوری) و بروز مسایل متعددی در رابطه با ادلهی اثبات این دعاوی از یک سو و عدم جامعیت، انسجام و صراحت کلام راجع به قواعد مربوط به ادلهی اثبات دعوای بینالمللی در قوانین آیین دادرسی مدنی و داوری بینالمللی و نیز در کتب و مقالات نوشته شده در باب حقوق دادرسی، حقوق داوری و حقوق بینالملل خصوصی ایران، به نظر رسید موضوع تعارض قوانین مربوط به ادلهی اثبات دعاوی بینالمللی مورد پژوهش قابلی قرار گیرد.
از آن جا که بیشتر منابع اطلاعاتی مورد استناد در تألیفات حقوقی ایران در دو حوزهی دادرسی مدنی و داوری بینالمللی «فرانسوی» است، نگارنده موضوع کتاب حاضر را در دو نظام حقوقی کشور ایران که دارای نظام حقوقی نوشته و اسلامی است و کشور انگلیس به عنوان نمونهای از کشورهایی که صاحب نظام حقوق عرفی (کامنلا) است، مورد مطالعه تطبیقی قرار داده و بررسی آن را در دو حوزهی رسیدگی دادگاه دولتی و رسیدگی داوری در نظر گرفته است. انتخاب دو کشور مزبور به جهت وجود تفاوت در نظام ادلهی اثبات آنها در حوزهی رسیدگی دادگاههای دولتی است؛ ولی در حوزهی رسیدگی داوری بینالمللی به نظر میرسد جز در موارد معدود و خاص، هر دو کشور در مواجهه با امر اثبات دعاوی بینالمللی یکسان و هماهنگ عمل مینمایند.
در کشور انگلیس نیز در رابطه با موضوع این کتاب به طور خاص، رساله، مقاله و کتابی نوشته نشده است. منتها برخی از صاحبنظران کشور انگلیس در تألیفات خود تحت عنوان «حقوق بینالملل خصوصی» یا به عبارت دیگر «تعارض قوانین»، بخشی را به بروز تعارض قوانین در حقوق ماهوی و حقوق شکلی از جمله امر اثبات دعاوی بینالمللی اختصاص داده و با توجه به آرای دادگاههای کشور خود به تبیین و تحلیل آن پرداختهاند. همچنین در حوزهی «داوری بینالمللی» موضوع این کتاب در آثار قابل توجه صاحبنظران اهل نظام حقوق عرفی از جمله کشور انگلیس یافت نشده است. ولی در غالب تألیفات خارجی مربوط به داوری بینالمللی مسایل مربوط به «ادارهی ادلهی اثبات دعوا» مورد بررسی قرار گرفته و به ندرت در مورد موضوعات ماهوی اثبات دعوا بحث شده است. به طور مثال: پروفسور Born در تمامی آثار خود در مبحث انتخاب قانون ماهوی حاکم بر ماهیت اختلاف توسط مراجع داوری میگوید: «تحلیل تعارض قوانین مشخص میکند که چه مسایلی تابع قانون ماهوی منتخب است و چه مسایلی تابع قانون شکلی حاکم بر رسیدگی داوری است. در مسألهی توصیف، معدود مسایلی از ادلهی اثبات دعوا پیش میآید، مانند این که کدام طرف بار اثبات دعوا را تحمل میکند. در نظامهای حقوق عرفی (کامنلا) چنین قاعدهای یک موضوع شکلی توصیف میشود. با وجود این، برای پرهیز از مسألهی تمایز بین موضوعات شکلی و ماهوی بهتر است که هر کس خواه در مقام خواهان یا خوانده مسؤول اثبات ادعایی که نزد داور مطرح میکند، باشد. داوران بینالمللی در رسیدگی داوری خود ملزم به اعمال قواعد مشکل و تکنیکی مربوط به ادلهی اثبات قابل اجرا در مرافعات داخلی نیستند».[6]
Redfern and Hunter در خصوص آزادی عمل مراجع داوری در اعتبار سنجی هر نوع دلیل و ادارهی دلایل معتقدند: «علیرغم تفاوتهای فاحش بین دو نظام حقوقی کامنلا و سیویللا در ادارهی دلایل آن چه که در داوری تجاری بینالمللی اهمیت به سزایی دارد آزادی عمل مراجع داوری در رابطه با انتخاب طریق ادارهی دلایل اثبات دعوا است. در این باره هر مرجع داوری علاوه بر این که میتواند رویه و برنامهی متفاوتی از دیگر مراجع داوری داشته باشد، میتواند آن طور که میخواهد به هر نوع دلیل اعتبار ببخشد و ارزش اثباتی دلیل را تعیین نماید».[7]
برای تبیین موضوع این کتاب پرسشهای متعددی طرح شده است؛ از جمله در چه صورتی تعارض قوانین در ادلهی اثبات دعوای بینالمللی ایجاد میشود؟ قاعده یا قواعد حل تعارض قوانین مربوط به ادلهی اثبات دعوا چیست؟ حل تعارض قوانین در ادلهی اثبات دعوای بینالمللی به چه ترتیب است؟ از حیث قاعدهی حل تعارض قوانین در ادلهی اثبات دعوا، بین رسیدگی دادگاهی و رسیدگی داوری چه تفاوتی وجود دارد؟ نقش ارادهی طرفین در تعیین قانون حاکم بر ادلهی اثبات دعوا در رسیدگی دادگاهی و رسیدگی داوری به عنوان قاعدهی حل تعارض چیست؟ جهت یافتن پاسخهای قانعکننده تلاش شده است مرتبطترین منابع مطالعاتی مفید فارسی و خارجی در دو نظام حقوقی ایران و انگلیس جستجو، گردآوری و مورد بهره برداری و بررسی دقیق قرار گیرد.
به منظور رهیافت مزبور کتاب حاضر در 2 بخش ساماندهی شده است: بخش نخست به اهمیت قانون حاکم به طور کلی و ارتباط آن با ادلهی اثبات دعوا میپردازد. توضیح این که قوانین حاکم بر ماهیت دعوا و نحوهی رسیدگی به آن به نوعی با قواعد ادلهی اثبات دعوا مرتبط هستند و احتمال تحقق تعارض قوانین در رابطه با موضوعات مربوط به آنها وجود دارد. در این صورت تعیین قانون حاکم بر چنین موضوعاتی لازم میآید. ولی چگونگی تعیین قانون مزبور مستلزم تبیین ماهیت قواعد مربوط به ادلهی اثبات دعوا است که در دو فصل مربوط به همین بخش بررسی و تحلیل میشود. مباحث کلی راجع به تبیین حقوق ماهوی و حقوق شکلی و اهمیت تمیز آنها از یکدیگر به فصل نخست اختصاص دارد. تبیین مزبور زمینه ساز توصیف ماهیت مسایل مربوط به ادلهی اثبات دعوا و تعیین قانون حاکم است که بررسی آنها در فصل دوم انجام میپذیرد.
در بخش دوم از ضوابط و معیارهایی که موجب تعیین قانون حاکم بر ادلهی اثبات دعوا میشود، بحث به میان میآید. این بخش منقسم به سه فصل است. در فصلهای نخست و دوم به ترتیب به بررسی نقش مقر دادگاه دولتی و مقر داوری بینالمللی به عنوان یک قاعدهی حل تعارض در باب توصیف موضوعات شکلی و ماهوی مربوط به ادلهی اثبات دعوا و تعیین قانون حاکم پرداخته میشود. در فصل سوم موضوع نقش ارادهی طرفین دعوا در تعیین قانون حاکم بر ادلهی اثبات دعوا به عنوان قاعدهی حل تعارض دیگری بررسی میگردد. ضمن این که ضمانت اجرای نقض قانون مقر مراجع قضاوتی و قانون منتخب طرفین در مسایل شکلی و ماهوی مربوط به ادلهی اثبات دعوا مورد توجه قرار خواهد گرفت.