1- عقد، قرارداد و معامله
2- مبناي انفساخ در عقود جايز
3- مبناي انفساخ در ساير عقود
4- موجبات انفساخ
5- تعذر اجراي قرارداد
6- شرط تعليق انحلال عقد
7- احكام انفساخ
8- از بين رفتن آثار عقد
9- انقلاب يد
لزوم اجرای قرارداد
اجرای عقد کامل، به استناد ادلهی قرآنی و روایی فراوان واجب و لازم خواهد بود. مهمترین دلیل قرآنی لزوم وفای به عقد، آیه شریفه «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَوْفُوا بِالْعُقُودِ»[1] است که فقیهان در مباحث مربوط به معاملات در موارد متعدد بدان استناد میکنند. همچنین آیات متعدد دیگری در قرآن وجود دارد که وفای به عهد را از صفات مومنین[2] و در برخی موارد موجب مدح ایشان میداند[3] در روایات نیز این مساله به کرات و در ابواب مختلف دیده میشود و حاصل آن در روایت « الْمُسْلِمُونَ عِنْدَ شُرُوطِهِمْ»[4] با تفسیر موسع در معنای شرط، تبلور یافته است. آنچه مردم در معاملاتشان مد نظر دارند نیز همین است، کسی که خانهای را میخرد، در لحظهی خرید خود را مالک آن میبیند و گمان برگشت مالکیت آن به فروشنده را ندارد. خریدار زمینی که قصد درختکاری یا ساختن بنا در زمین دارد قصد ندارد عقد را به گونهای منعقد کند که در اندک زمان، ملکیت زمین مذکور از وی سلب شود و حاصل کار او در ابهام فرو رود و گریبانگیر چالشهای مدرسهای علم حقوق و پیچ و خم دادگاه گردد. برخورداری از اثرات اعمال حقوقی است که محرک ارادهی مردم میشود و شوق حرکت به سوی آن را در نهاد ایشان ایجاد میکند و ایشان را به انعقاد آن سوق میدهد.
اندیشیدن به عدم اجرا یا مواجه شدن با عامل انحلال، میتواند مانع بزرگی بر راه شوق مذکور و ارادهی بر انعقاد آن باشد. قرارداد، اعم از لازم یا جایز، به عنوان یک عمل حقوقی همواره با التزامات یا تعهداتی همراه است[5] که به محض انعقاد عقد اجرا نمیشود و بر عهدهی یکی از طرفین آن یا هر دو طرف قرار میگیرد. این تعهدات مادامی که عقد پابرجاست استمرار دارد، لکن در مواردی نیز عقد، بعد از اینکه مدتی اعتبار حقوقی دارد، اعم از اینکه تمام تعهدات ناشی از آن اجرا شود یا خیر، به وسیلهی یکی از طرفین یا عامل خارجی از بین میرود در نتیجه الزامات ناشی از عقد نیز از بین خواهد رفت. انحلال قرارداد با اراده طرفین آن فسخ یا تفاسخ است و انحلال با عامل غیر ارادی را انفساخ میگویند.
همین ارادهی بر بقای عقد است که منشا ایجاد اصلی به نام اصل لزوم شده است. تاکید بیش از اندازه بر اصل مذکور نیز همواره با ضرورتهای فقهی و اجتماعی سازگاری ندارد، بنابراین مصادیقی پیشبینی شده است که در آن تکلیف به اجرای تعهد ساقط و تعهد منحل میگردد. این مصادیق گاه منشا و مبدا ارادی دارد و گاهی نیز بدون دخالت اراده ایجاد میشود و اثر میکند، در این نوشتار به این مصادیق موجبات یا اسباب انفساخ گفته شده است.
ضرورت موضوع
در مباحث نظری، مبانی، پایههای ساختمان استدلال را تشکیل میدهند. از این رو اتخاذ مبنا در هر مساله بنای متفاوتی را پایهگذاری میکند. نمود این امر در مباحث ماهوی حقوق مدنی که عمدتا متخذ از فقه اسلامی است تبلور فراوانی دارد، یکی از اشکالات عمدهای که در نوشتههای سابق وجود دارد و حقوقدانان معاصر در پی رفع آن بودهاند عدم جداسازی قواعد عمومی از قواعد اختصاصی است. بسیاری از قواعد به صورت پراکنده و در بحثهای متفاوت از یکدیگر مطرح میشود، کشف نظریه عمومی از لابلای مطالب پراکنده از طریق استقراء در مبانی، اسباب و مسائل کار دشواری است در عین حال راه را برای فهم مجموع مطالب وسیطرهی بر آن و کشف راه حل در مسائل جدید، آسان میکند. تتبع و جستجو در کلمات پیشینیان نشان میدهد در موارد بسیاری تفکیک دقیق مباحث از یکدیگر صورت نگرفته و اصطلاحات مشابه به جای یکدیگر استعمال میشده است، این شیوه از خلط در موضوعات مرتبط با این کتاب حتی در قانون مدنی نیز به کرات به چشم میخورد، مثلا قانونگذار به جای کلمهی انفساخ از کلمه بطلان استفاده میکند یا مواردی نظیر آن که از عدم دقت حکایت دارد.
از سوی دیگر مباحث مربوط به انفساخ با توجه به سبب آن در جاهای مختلف و به صورت پراکنده مورد بحث قرار گرفته است و در کتب حقوقی نیز کاملترین بحث را مرحوم دکتر کاتوزیان در انتهای جلد پنجم کتاب قواعد عمومی قراردادها ارائه کردهاند که آنهم به صورت بسیار مختصر و در دو گفتار مطرح شده است: انفساخ ناشی از تراضی و انفساخ ناشی از قانون[6]. مقالاتی نیز توسط نویسندگان در مورد اسباب مختلف انفساخ نوشته شده است و به جز در موارد بسیار اندک به مبانی آن پرداخته نشده است.
آنگونه که اندیشمندان حقوقی معاصر بیان داشتهاند فقه اسلامی در بیان راه حل برای هر مساله صرفا به همان مساله توجه کرده[7] و در مورد آن حکم صادر شده است، تبیین نظریه عمومی برای مجموع مسائل کمتر دیده میشود.
پژوهش حاضر دستیابی به احکام مرتبط با انفساخ را امکانپذیرتر و راحتتر میکند خصوصا اینکه به طور عام و به صورت مصداقی به تمام عقود، حتی عقد نکاح، پرداخته میشود. بنابراین سبک و روش این نوشتار کلی کردن مطالب و ذهنی کردن آن نیست بلکه همواره تکیه بر مصادیق بوده و سعی شده است مسائل با مثالهای خارجی توضیح داده شود و در عین حال جلوی پراکندگی آن گرفته شود.