1- سياست گذاري زيست محيطي ؛ بايسته ها و راهبردها
2-سياست گذاري زيست محيطي و راهبردهايي براي محيط زيست مطلوب
3- نظام حقوقي ايران و مساله سياستگذاري زيست محيط
محیط زیست، محیط حیات بشری و میدانگاه بروز همه استعدادهای انسانی با همه هیمنه و اهمیتش هنوز بیمار است، چاره اندیشیها و اندیشه ورزیها راه به جایی نبرده و حمایتها حیاتش را تضمینی نداده است.مشکل کجاست؟چراحجم قطور قوانین و دستگاه عریض و طویل دیوانی در کنترل و هدایت مصائب و حل مسائل زیست محیطی ناتوان است؟چرا محیط زیست دغدغه اجتماعی نمیشود؟اصلاً آیا محیط زیست (نه به معنای کلیت هستی و زیست بوم که قطعا ساماندهی شده الهی است و با نظمی بدون نقص و فارغ از اعوجاج فکری بشر در گردش است، بلکه به معنای مدیریت انسان مدارانه بر محیط زندگی بشر)سامان پذیر است؟
به طور کلی ارائه نظریه و تولید مفاهیم علمی، در همه حوزههای فکری و وابسته به علوم انسانی موکول به تنظیم پارادایم نظری است، به بیان دیگر باید مشخص شود دستگاه فکری اجتماع در خصوص مسائل چگونه میاندیشد، موضع گیری نظام حقوقی-سیاسی حکومت در برابر مسائل چیست؟و البته محیط زیست نیز از این قاعده مستثنی نخواهد بود، تا وقتی که نظام سیاسی تکلیف خود را با مسائل زیست محیطی مشخص نکند و در سلسله مراتب فعالیتها و اهداف خود جایی برای «محیط زیست»و مسائل آن فرآهم نیاورد، تا وقتی که محیط زیست در حوزه نظریه پردازی حلاجی نشود، فهرست بلند فعالیتها و سیاستها، در بهترین حالت بیشتر به ژستی روشنفکرانه میماند تا اقدامی معقولانه.
در این مسیر وجهت تبیین هرچه بهتر موضوع، تعریف نقشه راه و ترسیم دورنمای حرکتها و کانالیزه کردن فعالیتها از اهمیت به سزایی برخوردار است.چارچوب بندی نظری مفاهیم ارزشی در قالب دورنمای سیاستی میتواند به تجهیز خرده سیاستها برای دستیابی به هدف تعریف شده کمک کند.
منطقاً اجرای هیچ برنامهای بدون برنامهریزی و داشتن هدفی مطلوب میسر نیست، مسافری که قصد عزیمت به نقطه ای را دارد ابتدا مقصد خود را مشخص کرده و مقدمات سفر را فراهم میکند، توشه و وسائل موردنیاز را بر میگیرد، زمان حرکت و پایان آنرا در نظر میآورد و نهایتاً همه برنامههای خود را برای انجام این سفر هماهنگ میکند به گونهای که عدم هماهنگی بین هر کدام از این عناصر، برنامه سفر را مختل میسازد.در ساحت تصمیمسازی و تصمیمگیری حکومتی نیز، برنامهریزی، طراحی نقشه حرکت وخط مشیگذاری جایگاه ویژهای دارد. در اجرای هر سیاست یا برنامه، طراحی الگوی حرکت، تعریف مقصد، تشخیص امکانات سختافزاری و نرمافزاری موردنیاز و تعیین مراکز تصمیمگیرنده از اهمیت بسزایی برخوردار است، به گونهای که معطل ماندن و عدم اجرای این سیکل رفتاری موجب: عدم هماهنگی بین زیرمجموعهها و مؤلفههای تعریف شده در اجرای سیاست موردنظر میگردد و از طرفی سیاستهای گوناگون و تعریف شده در ساحت نظام حقوقی در اصطکاک با هم قرار گرفته و به علت تداخل برنامهها، اجرای هیچ یک از این سیاستها میسور نمیگردد.
عدم وجود یک برنامه مشخص که گروههای تصمیم ساز و تصمیمگیر را مشخص، مجریان را منفرداً و یا مجتمعاً معین و ساز و کارهای اجرا را به صورت علمی تعریف کرده باشد، موجب موازی کاری دستگاهها و نتیجتاً تشویش در اجرا میگردد. همچنین به دلیل نبود یک نظام تعریف شده نظارتی همه فعالیتها ابتر میماند، زمان عنصر نامفهوم در این فرآیند جلوه میکند همانطور که نبود یک برنامه مدون، تصمیمها را به دور از یک معیار علمی و بدون بهرهگیری از دادههای علوم تجربی و تحقیقات علوم انسانی صرفاً یک آرمان جلوه میکند.
خطمشیگذاری (Policy Making) به عنوان ابزاری جهت طرحریزی نقاط هدف، طراحی نقشه راه و ترکیب بندی چارچوبة نظام سیاسی و اداری در راستای نیل به آرمانهای مطلوب، امروزه جایگاه خود را در اتاقهای فکر برنامهریزان و تصمیمسازان کلان سیاسی پیدا کرده است.
سیاستگذاری به عنوان علم جهتیاب و دانش وسیلهساز، حوزههای مختلفی را که تحت سیطره مفهوم حکومت، سیاست، قدرت و اداره، قرار دارد را مورد بررسی قرار میدهد تا از یک سوی با طراحی الگوی مطلوب و نقطه هدف، مقصد برنامهها را مشخص کند و از سوی دیگر وسائل نیل به این اهداف را معین کند.
در این فرآیند مراکز تصمیمساز و تصمیمگیر، مجریان برنامهها و مکانیزمهای نظارت، تعریف و سازماندهی میشوند، بازه زمانی اجرای برنامه مشخص و با اتکاء به این فرآیند قوانین تدوین و ضمانتهای اجرا مشخص میشوند.
اصولاً روند خطمشیگذاری نیز در دو سطح قابل بررسی است:
اول(خطمشیگذاری بخشی) که محدود به برنامههای جزئی و سیاستهای بخشی بوده و معمولاً در دوره تشکیل و پایان یک دولت انجام میپذیرد. و دوم( خطمشیگذاری فرابخشی) که به صورت سیاستگذاری عمومی جلوهگر میشود. در این نوع سیاستگذاری با دیدگاهی کلاننگر سیاستها تدوین میشود و معمولاً چشماندازی را برای آینده مسأله مورد بررسی تدوین میگردد. محیط زیست، مسائل، مصائب و مدیریت بر آن به عنوان یکی از حوزههای تحت سیطره قدرت سیاسی از موضوعات جدید سیاستگذاری شناخته میشود به گونهای که شاید به جرأت بتوان گفت، فعالیتهای دیگر در حوزه محیط زیست چه در حیطه فعالیتهای دولتی و چه در حوزه فعالیتهای گروههای مردم نهاد، تحت تأثیر چگونگی طراحی خطمشیهای قدرت سیاسی است.
مطالعه موردی در حقوق کشورهای حوزه اروپا و آمریکا، نشان دهنده جدیت سیستم اداری در پیگیری موضوع سیاستگذاری زیست محیطی و طراحی خطمشیهای لازم در این موضوع بوده است.
به هر حال هدف اصلی این نوشتار بررسی وضعیت سیاستگذاری زیست محیطی در ساحت نظام حقوقی ایران و سعی در ارائه پیشنهاداتی برای طراحی یک نظام سیاستگذاری مطلوب زیست محیطی میباشد.
در این مسیر تمرکز اصلی این کتاب بر تحقیق و تدقیق بر سوالات ذیل خواهد بود:
آیا در نظام حقوقی ایران، موضوع سیاستگذاری زیست محیطی به معنای علمی و رسمی آن به رسمیت شناخته شده است؟ودر غیر این صورت، آسیبهای حاصل از عدم سیاستگذاری در بدنه تصمیمساز و مدیریت کلان حکومتی بر محیط زیست ایران چه بوده است؟
ودر نهایت با توجه به پتانسیلهای موجود، چه فعالیتها و اقداماتی میتواند در تدوین یک سیاستگذاری مطلوب در نظام حقوقی ایران مؤثر واقع شود؟
پاسخ به سوال فوق مستلزم بررسی و جواب گویی به سوالات زیر خواهد بود:
ـ مؤلفههای مشخص و عناصر تأثیرگذار در بدنة نظام حقوقی ایران در راستای یک سیاستگذاری مطلوب محیط زیست چه میتواند باشد؟
ـ آیا سیاستهای اعلامی در برنامههای کلان توسعه از جمله سند چشمانداز میتواند موجد مفهوم سیاستگذاری باشد؟
فرضیههای تحقیق به ترتیب زیر قابل طرح و بررسی خواهند بود:
-در ساحت نظام حقوقی ایران، سیاستگذاری زیست محیطی به معنای علمی آن مورد شناسایی قرار نگرفته است، قانونگذار ایرانی در قامت یک سیاستگذار، سیاست را با مقررات خلط نموده و بنابراین آنچه بیشتر در حوزه محیط زیست نمود پیدا کرده است قانون است و نه سیاست زیست محیطی.
-مشکل اصلی بسیاری از معضلات زیست محیطی در کشور، نبود یک جریان سیاستگذاری صحیح و سیاستهای منطبق بر واقعیات است.به بیان دیگر سیاهه مقررات زیست محیطی کمتر سایه ای از مشکلات زیست محیطی تلقی میشود.
-پتانسیلهای موجود در نظام حقوقی ایران از جمله وجود نهادهایی چون مجمع تشخیص مصلحت نظام و مجلس شورای اسلامی میتوانند در دوران گذار به سوی شکل گیری سیاستگذاری ناب زیست محیطی بسیار کارا و موثر واقع گردد.مقررات گذاری بر مبنای سیاست گذاری و مطالعات زیست محیطی از سوی پارلمان و تدوین سیاستهای کلی یا کلان زیست محیطی بر مبنای دستور کار سیاستگذاری از سوی مجمع میتوانند ملغمه سیاست و مقرره را با مشکلات واقعی زیست محیطی همسوتر نماید.
-سیاستهای اعلامی در قوانین برنامه ای توسعه و سیاستهای کلی نظام و یا سند چشم انداز توسعه، بیشتر از آنکه سیاستگذاری زیست محیطی باشند، سیاست ورزی و آرمان-سیاست نظام سیاسی هستند.در واقع نظام سیاسی مطلوبهای خود در خصوص اوضاع محیط زیست را در سند مکتوبی به نام سیاستهای کلی یا قوانین برنامه توسعه گنجانده بدون آنکه اولا این سیاستها نشات گرفته از مشکلات زیست محیطی محسوس باشد و یا توانایی هدایت برنامه ریزان را داشته باشد
روش تحقیق در این نوشتار به صورت روش توصیفی-تحلیلی(سیستماتیک) صورت گرفته وجمع آوری مطالب نیز به صورت مطالعه کتابخانهای و استفاده از محتویات تارنمای جهانی جهت کسب اطلاعات لازم در حوزه سیاستگذاری به معنای عام وسیاست گذاری زیست محیطی به معنای خاص بوده است.